زنده در گور
سه شنبه 95/10/07
در گورستان نصیرآباد باغستان در حومه شهریار یک ساعت مانده به تهران هر شب ٥٠ زن، مرد و کودک کارتنخواب در گور میخوابند؛ در هر گور یک تا چهار نفر زندگی میکنند.
وای بر جمهوری اسلامی که خمس و زکات و مالیات و کمیته امداد و خیر و حقوق نجومی دارد .
نامه تند اصغر فرهادی به حسن روحانی پس از مشاهده زندگی عده ای بی خانمان در گورستان:
لااقل گاه صاحب منصبان بیهمراه و ناشناس به میان مردم بروند.
نه دی تبلور قدرت جمهوری اسلامی
سه شنبه 95/10/07
رهبرانقلاب، صبح امروز در ابتدای درس خارج فقه:
حادثه بینظیر ۹دی از جمله نمونههای قدرت جمهوری اسلامی است.
در آن حادثه، هیچکس دست اندرکار نبود و قدرت فکری که شاکله اصلی نظام اسلامی است، مردم را به خیابان کشاند و آن حادثه بینظیر پدید آمد.
۹۵/۱۰/۷
درس خارج فقه
سه شنبه 95/10/07
رهبرانقلاب، صبح امروز در ابتدای درس خارج فقه:
وجود نظامی برآمده از اسلام و دارای قدرت و نفوذ درمنطقه، موجب برانگیخته شدن دشمنی قدرتهای جهانی است.
دشمن همچون دزدی است که قصد تصرف خانه را دارد اما اینطور وانمود میکند که دلیل دشمنی، سلاحی است که صاحبخانه برای دفاع در دست دارد و اگر آن سلاح را زمین بگذارد، نزاع تمام میشود، بنابراین تلاش میکند با حیلهگری و استفاده از انواع روشها از جمله حرف زدن، شوخی کردن، لبخند زدن، و تشر زدن، صاحبخانه را خلع سلاح کند و به خانه وارد شود.
منع سلاح هستهای مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد.
۹۵/۱۰/۷
مذاکره عمروعاص و ابوموسی
دوشنبه 95/10/06
معلم تاریخمان میگفت:
امیرالمومنین(ع) جنگ را در صفین بُرده بود…
در دقیقه ٩٠ برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!
علی(ع) را به پای میز “مذاکره” کشاندند !!!
و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!
هر چه علی(ع) گفت “مذاکره” خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند…
کسی گوش نکرد !!
تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده علی(ع) بود به مذاکره بفرستند !!!
گفتند مالک، جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!
بالاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتماً باید ابوموسی اشعری!! برای مذاکره برود …
علی(ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم…
آنها گفتند شما بدبین هستی…
ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!
علی(ع) گفت:
من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم.
شما به هدفی که از این مذاکرات دارید نمیرسید.
گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!!
علی(ع) گفت:
باشد…
مذاکره کنید…
این هم تجربه ای میشود برای مردم…
که بفهمند به ترسوها و آنها که تاب مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد …
مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد.
تا مدتی متن مذاکرات محرمانه بود !!!
علی(ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است…
ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت:
شما توهم توطئه دارید!!!
عمروعاص مؤدّب و باهوش است.
اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!!
روز اعلام نتیجه مذاکرات و حکمیت فرا رسید…
در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که:
هر دو نفرشان ،
علی(ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رأی عمومی بگذارند.
در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!
ابوموسی خندید و بالای منبر رفت.
و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی (ع) را از خلافت عزل میکنم !!!
بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد.
عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی(ع) را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!
ابوموسی خشکش زده بود …
فایده ای هم نداشت …
خود کرده را تدبیر نیست ….
امام علی(ع) از همان ابتدا خوشبین نبود …
چون دشمن شناس بود …
اینچنین بود که معاویه جنگ باخته را بُرد.
حال بهتر میتوان درک کرد، از چه رو ولی و رهبر عزیزمان فرمود:
ما به نتیجه مذاکرات خوش بین نیستیم .