نقش ویژه رهبری در نظام الهی

 


در نظام الهی اسلام، نقش ویژه ای برای رهبری جامعه تعیین شده است. رهبر نه تنها نقش مدیریتی جامعه را به عهده دارد، بلکه نقش های دیگری نیز با توجه به موقعیت ممتاز خویش به عهده دارد که از جمله الگو بودن است. همین اسوه و الگوبرداری مردم از رهبری است که زمینه اعتماد به نفس و سکون و آرامش اجتماعی را فراهم می آورد؛ زیرا مردم هرگاه دیگری مهم خویش یعنی رهبر را در چنان سکون و آرامشی الهی بیابند، به طور طبیعی آرام می شوند و تشویش ها و اضطراب ها از میان می رود.

خداوند به صراحت درباره این نقش رهبری در جامعه انسانی می فرماید: ان صلاتک سکن لهم، نماز و نیایش تو برای مردم مایه آرامش است. از آن جایی که جامعه همواره به علل درونی و عوامل بیرونی، گرفتار آزمون ها و فتنه های الهی است تا هر کسی ذات و سرشت خویش نشان دهد، نیازمند معیار حقی است که مردم برپایه آن حق را بشناسند و در کوران فتنه ها و آشوب ها، راه درست خویش را بیابند

این جاست که در نظام الهی نه تنها مفاهیمی به شکل کلی بیان می شود تا به عنوان معیار و میزان سنجش قرار گیرند، بلکه در هر دوره و عصری، انسان های کامل به عنوان معیار و میزان سنجش حق از باطل و راه از چاه معرفی می شوند. این جاست که در روایات معتبر از لزوم معرفت و شناخت امام به عینه سخن به میان آمده تا مردم با شناخت امام زمان خویش، از گمراهی راه و از باطل دور شوند.

ولایت فقیه در جامعه امروز، همان معیار واقعی و انسان کاملی است که می تواند به عنوان معیار سنجش قرار گیرد، زیرا به سبب این که دارای شرایط رهبری چون مخالفت با هوای نفس و اطاعت از مولا و مقتدای بشر، صاحب زمان(عج) و حافظ دین و ملت اسلام است، بهترین شخص برای مدیریت و الگوبرداری انسان می باشد. در کوران فتنه ها و آشوب هاست که هر کسی در پی معیاری است تا بتواند برپایه آن، حق را از باطل بازشناسد. در این جاست که نقش مهم و کلیدی رهبری خود را نشان می دهد.

رهبران دینی و سیاست

با نگاهی به عملکرد پیامبران، شواهد، حاکی از اهمیت دادن آنان نسبت به سیاست و حکومت است. رسول اکرم(ص) که آورنده وحی الهی است و ائمه معصومین(ع) که استمرار حرکت ایشان است همگی مبارزه ای همه جانبه را برای تشکیل حکومت اسلامی و بدست گرفتن قدرت سیاسی آغاز فرمودند. عملکرد امام خمینی(ره) که شاگرد صدیقی بر این مکتب بوده اند، نیز بیانگر آمیختگی دین و سیاست است

امام(ره) برخلاف عموم عارفان که به ‌سیاست واقعی نمی گذارند و عملکرد آنها، ‌توهم جمع ناپذیری بین این دو را تقویت نموده است ایشان بر خلاف همه در سیاست نیز از نمونه های شاخص محسوب می گردیدند. پس از پیروزی انقلاب نیز هرگز حجم مراجعات و کارهای سیاسی ایشان مانع امور عبادی ایشان نشده است. امام خمینی در این زمینه می فرماید: رسول خدا(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته . رسول الله تشکیل حکومت داده و تشکیل مراکز سیاست داده سایر خلفاء اسلام همچنین تشکیل حکومت داده تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود. بنای انبیاء و اهل بیت این نبوده است که از مردم کناره گیری کنند،‌ آنان با مردم بودند هر وقت دستشان می رسید حکومت را می گرفتند.

نگاهی به غدیر و ولایت پذیری در جامعه اسلامی ولایت در امتداد بندگی

ولایت فقیه در تداوم و استمرار اصل نبوت و ادامه حرکت انبیاء و اوصیاء الهی است، همان اصلی که شیعه را از دیگر مسلمین جدا می کند. با غیبت امام معصوم(عج) در باب اهمیت نایب ایشان باید گفت حکمی که صادر می‌کند مانند حکم امام معصوم بوده و پذیرش آن بر سایرین واجب است و رد کردن آن در حکم رد‌کردن حکم معصوم بوده و آن هم در حکم رد کردن حکم خدا و در نتیجه شرک به اوست

از این رو آحاد ملت اعم از مردم و مسئولین باید حاکمیت ولی فقیه به عنوان ولی امر مسلمین را یک هدیه الهی دانسته و از آن حفاظت و پشتیبانی کنند. آنچه بیش از همه از لحاظ لفظی در جامعه رواج دارد بحث ولایت پذیری است. در باب ولایت‌ پذیری هم حد نهایی را برخی صرفا به اطاعت از دستورات و احکام ولی فقیه خلاصه می کنند. به این صورت که اگر مقام ولایت حکمی را صادر کرد مردم و مسئولین از آن اطاعت کنند اما مادام که مقام ولایت حکم صادر نکرده تکلیفی بر دوش دیگران نیست.

امامت، استمرار ولایت الهی

ولایت الهی ظهورات و مظاهر چندی دارد که یکی از مهمترین آنها ولایت پیامبران(ع) و ولایت اولیای الهی از معصومان(ع) و اوصیاء است. از این رو در بیان چرایی ولایت پدر تا ولایت فقیه تا ولایت معصوم(ع) و پیامبران(ع) به ولایت الهی مستند می کنند و آن را مظاهر ولایت الهی دانسته و گفته اند که هیچ کسی را بر کسی ولایت نیست مگر آنکه در امتداد ولایت الهی به نصب عام یا خاص باشد. کسی که دارای ولایت الهی باشد می بایست مطاع باشد؛ به این معنا که دیگران در محدوده ولایتی که برای شخص به شکل عام یا خاص تعیین شده باید از او اطاعت کنند

در آیات قرآنی ولایت پیامبر(ص) ولایت مطلق و کامل دانسته شده و در همه چیز اطاعت از او عین اطاعت از خداوند و ولایت الهی دانسته و معرفی شده است؛ چرا که پیامبر(ص) در مقام عصمت کلی است و هرگز جز مشیت و اراده الهی را نمی گوید، نمی خواهد و انجام نمی دهد (نجم3) پس اطاعت از او عین اطاعت خداوند است

بر همین اساس در آیاتی از جمله 32 و132 آل عمران و 92مائده و آیات1 و20 و 46 انفال واژه اطاعت یک بار آمده تا عینیت را اثبات کند.براساس آموزه های قرآنی، ولایت امامان معصوم(ع) امتداد ولایت الهی پیامبر(ص) است و همان احکام بر آن بار می شود. خداوند در آیاتی این معنا را به اشکال گوناگون تبیین کرده تا بهانه ای باقی نماند و حجت بر مردم تمام شود.

چگونگی احیای ولایت امام(ع)

امامت، امتداد طبیعی ولایت الهی است که هر انسانی موظف به شناخت و اطاعت از آن است. از آنجایی که مراتب و مراحل کفر، متعدد و متنوع است باید توجه داشت که نادیده گرفتن هر مرتبه ای به معنای کفر مطلق است هرچند که در برخی از مراتب احکام ظاهری بر آن بار نمی شود. ولایت امامان(ع) امری الهی است که انکار آن نوعی کفر است که البته موجب هدر رفتن جان و مال و عرض نیست ولی تبعات آن بر شخص در دنیا و آخرت به اشکال دیگر نمودار خواهدشد.
از وظایف اهل ایمان این است که حقیقت ولایت و امتداد آن را بشناسند و در احیای آن بکوشند. امام رضا(ع) فرمود: رحم الله عبدا احیی امرنا، قیل: کیف یحیی امرکم؟ قال:یتعلم علومنا و یعلمها الناس؛ رحمت خدا بر کسی باد که امر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فراگیرد و به دیگران بیاموزد. (بحارالانوار، ج2، ص30، ج13)

این امری که در روایت مورد تأکید است همان امر ولایت امامان(ع) است که شناخت آن به ما کمک می کند تا وظیفه خود را در قبال معصوم(ع) بدانیم و به درستی به جا آوریم. اگر ما بدانیم که ولایت امام از ولایت نبی بالاتر است (بقره124 انبیاء69 تا73)، و این منصب الهی در نزد خداوند مهم ( نساء54) و عهد و پیمانی الهی است (بقره124) تلاش خواهیم کرد تا در تعظیم آن بکوشیم و همه ملاحظات را به نحو کامل مراعات کنیم.

شناخت جایگاه امامت به ما کمک می کند تا در مسیر درست گام برداریم و مخالفت با آن را عین مخالفت با پیامبر(ص) و خداوند دانسته و از هرگونه تمرد و عصیان نسبت به امام(ع)خودداری کنیم. اینکه امام رضا(ع) در بیان احیای امر و چگونگی آن به تعلیم علوم و معارف اهل بیت(ع) توجه می دهد؛ از آن روست که اگر این حقایق دانسته و آموخته شود، معلوم می گردد که چرا جایگاه بلند ایشان از مقام نبوت نیز برتر است و اینکه چرا پیامبرانی بزرگ و اولوالعزم از جمله حضرت ابراهیم(ع) پس از نبوت و سالها آزمون سخت الهی، امامت نصیب وی می شود و دوست می دارد که آن را در ذریه و فرزندان خویش استمرار بخشد. (بقره124)

حضرت موسی(ع) نیز براساس آیه 124سوره اعراف خواهان مقام امامت برای برادرش هارون است و می فرماید اخلفنی فی قومی در میان قوم برای من خلیفه قرار ده؛ از این خواسته آن حضرت(ع) فهمیده می شود که موسی(ع) هارون(ع) را به امامت و رهبری بنی اسراییل منصوب کرد. اگر پیامبری با امامت و رهبری تفاوتی نداشت، نیازی نبود موسی(ع) هارون (ع) را که از پیامبران بود، به امامت منصوب کند. از این عبارت دانسته می شود که مقام امامت مقامی بزرگ و برتر از مقام نبوت و رسالت است.

با نگاهی به علوم اهل بیت(ع) مقام امامت ایشان به خوبی معلوم و جایگاه برتر ایشان از رسولان و پیامبرانی که دارای امامت نبوده اند دانسته می شود. از وظایف هر انسانی و به طریق اولی شیعه مؤمن، آن است که این علوم را به دیگران منتقل کند و ابلاغ نماید تا دیگران حقیقت استمرار و امتداد ولایت الهی را در ولایت امامان(ع) بشناسند و درپی هدایتی باشند که از طریق ولایت ایشان به مردم می رسد.

بسیاری از مردم در شناخت اهل بیت(ع) کوتاهی و بلکه تقصیر می ورزند و به سبب عدم شناخت از مقام و جایگاه ایشان در تعامل و برخورد با آن حضرات کوتاهی می کنند و به وظایف دینی و الهی خویش نسبت به امامان(ع) به درستی نمی پردازند. ایشان را همانند انسانهای معمولی یا کمی برتر می دانند و حق اولویتی برای آنان قائل نیستند.

اینگونه است که در برخورد با کلام آن بزرگواران چنان رفتار می کنند که گویی با کلام یک نابغه مواجه شده اند و کلام ایشان را مهمتراز کلام فلان نابغه و یا دانشمند قرار می دهند و گاه حتی برای اثبات کلام معصوم(ع) کلام فلان دانشمند و اندیشمند را بیان می کنند؛ در حالی که امر برعکس باشد.

چرا که کلام معصوم(ع) در صورتی که در صدور و دلالت آن شک و تردیدی نباشد، می بایست کبرای قضایا قرار گیرد و براساس آن حکم شود. در حقیقت کلام ایشان خود سند معتبری از حقایق هستی است و نیازی نیست که با کلام دیگر تقویت یا تأیید یا حتی اثبات شود. مؤمنان باید بدانند که امامان معصوم حجت الهی بر زمین هستند. به گونه ای که اگر ایشان در زمین نبودند زمین اهل خودش را می بلعید

امام رضا(ع) در بیان این حقیقت وجودی حضرت معصومان(ع) می فرماید: لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها؛ چنانچه زمین لحظه ای خالی از حجت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو می برد. (علل الشرایع شیخ صدوق ص891 ح12)

جایگاه امامت در اسلام جایگاهی بس بزرگ است؛ آنان همانگونه که حجت الهی هستند، در مقام نبوت و رسالت نیز عمل می کنند و می کوشند تا فلسفه بعثت را نیز تأمین کنند، چرا که امتداد ولایت الهی هستند که پس از پیامبران(ع) به ایشان رسیده است. از این رو درمقام هدایت و راهنمایی مردم به سوی قسط و عدالت هستند و می کوشند تا به آن فلسفه بعثت نیز پاسخی درخور دهند. (حدید25)

امام رضا(ع) در بیان این مقام امام می فرماید: انما یراد من الامام قسطه و عدله؛ اذا قال صدق و اذا حکم عدل و اذا وعد، انجز؛ همانا از امام و راهنمای جامعه، مساوات و عدالت خواسته شده است که در سخنان خود، صادق، در قضاوت ها، عادل و نسبت به وعده هایش وفا نماید (وسائل الشیعه ج12 ص165 ح27873)

پس هر مأمومی لازم است به این نکته توجه کند که وظیفه او در قبال امام(ع) رفتاری است که به تحقق فلسفه بعثت کمک کند و عدالت را در جامعه تحقق بخشد. تلاش برای احیای امر امامت باید در دستور کار همگی باشد و هرگز در این امر کوتاهی نورزند و به هر شکلی شده خود و جامعه را متوجه امر ولایت و امامت نمایند

گاه این کار با عزاداری و گاه با برگزاری مراسم میلاد و شهادت انجام می گیرد و گاه به شکل دیگری انجام می شود. امام رضا(ع) در این باره می فرماید: من تذکر مصابنا، فبکی و ابکی لم تبک عینه یوم تبکی العیون، و من جلس مجلسا یحیی فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب؛ هر که مصائب ما اهل بیت عصمت و طهارت را یادآور شود و گریه کند یا دیگری را بگریاند، روزی که همه گریان باشند او نخواهد گریست و هر که در مجلسی بنشیند که علوم و فضائل ما گفته شود همیشه زنده دل خواهد بود (وسائل الشیعه: ج 41، ص 205، ح19693).

 

 

 

هنوزم پای عهدیم ...

 
 
بعضی روزا یه حس عجیبی هست تو دل آدم…
نه غصه‌ست، نه شادی… یه جور شوقِ آرومه…
انگار یکی داره یواشکی از دور، نگات می‌کنه
و تو فقط با دلت می‌فهمی که حواسش به توئه…
حضرت دل‌هامون، آقا جان…
ما هنوزم پای عهد مونده‌ایم…
هرچقدر دنیا تلخ باشه،

آقاجان!

ما هنوزم داریم تمرین می‌کنیم عاشق‌تر بشیم…
بیشتر صدا بزنیمت…
بیشتر شبیه یارای تو بشیم…
 امروز
بیاین با دلِ پاک،
یه سوره مزمل بخونیم و با اشک چشم، هدیه کنیم به حضرت حجت (عج) …
برای سلامتی‌ش، برای آمدنش، برای دل‌هامون…
 

 

هجرت امام رضا(ع) به ایران

 


حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجرى در 35 سالگى، عهده‏دار مقام مامت‏شد. دوره امامت ایشان بیست‏سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشید»، پنج‏سال با خلافت «محمد امین‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.

با شهادت امام موسى کاظم(ع)، سیاست ضد علوى عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتى در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسى، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهى یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایت‏شده است که وقتى جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى این کار را بگیرند.

او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم کردى، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند، سندى بن‏شاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.
همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابى‏جعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسى بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیى بن‏خالد برمکى است. یحیى نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏کند.

هارون، از عواقب قتل موسى بن‏ جعفر(ع) بیم داشت، به یحیى گفت: آنچه با پدرش کردیم کافى نیست؟ مى‏خواهى یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟ امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالى که مى‏دانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.

بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طى 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر مى‏بردند و یا به منازعات داخلى بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافت‏خلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قیام ابوالسرایا روى داد. در این قیام بیش از بیست‏هزار نفر شرکت داشتند و شهرهاى زیادى به تصرف قیام‏کنندگان در آمد. در سال‏199 هجرى، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.

نام برخى از والیان شهرهاى تصرف شده چنین بود:
والى کوفه; اسماعیل بن‏على بن‏اسماعیل بن‏امام جفعرصادق(ع)والى یمن; ابراهیم بن‏موسى بن‏جعفر(ع)والى اهواز; زید بن‏موسى بن‏جعفر(ع) (زیدالنار)والى بصره; عباس بن‏محمد بن‏عیسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابیطالب‏والى مکه; حسن بن‏حسن افطس‏والى واسط; جعفر بن‏محمد بن‏زید بن‏على‏واسط; حسین بن‏ابراهیم بن‏امام حسن(ع)

ولایتعهدى امام رضا(ع)

تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهاى مستقلى که در اندک مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایى به نفع علویان حکومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسى را با تدبیرى زیرکانه از سقوط حتمى نجات بخشد.

بیشتر حکومتهاى به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایت‏یمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت على بن‏موسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شیعى را فرو نشاند.
احمد شبلى مى‏گوید: … چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون براى ولایتعهدى امام رضا(ع) آن بود که مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد على(ع) تمایل بیشترى داشتند.

علامه جعفر مرتضى حسینى می گوید:
در ارزیابى شورشهاى ضد عباسى به این نکته پى مى‏بریم که از سوى علویان خطرى جدى آنان را تهدید مى‏کرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسى برمى‏خاست و رهبریشان نیز در دست افرادى بود که از استدلال قوى و شایستگى غیر قابل انکارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید مى‏کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دلیلى بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.

در این میان، مامون بیش از هر کس دیگرى مى‏دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.

با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دست‏به کارى مى‏زد تا از ورطه هلاکت رهایى یابد. فرو نشاندن شورشهاى علویان، مشروعیت‏بخشیدن‏به حکومت عباسى، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویت‏حسن اطمینان مردم به خلیفه‏اى که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوى بخشى از حقایقى بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد.

او چنان اندیشید که براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت ‏بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنى‏هاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:«… تو همیشه به گونه ناخوشایندى با من برخورد مى‏کنى، در حالى که تو را از سطوت خود ایمنى بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدى را پذیرفتى که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) بود; مساله‏اى که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:

1. روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسید: به چه انگیزه‏اى وارد ماجراى ولعیهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگیزه‏اى که جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.
2. امام در پاسخ ریان، یکى از یارانش، فرمود: … خدا مى‏داند چقدر از این کار بدم مى‏آمد. ولى چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدى یکى را برگزینم … در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.در این روایت امام پذیرش ولایتعهدى را به پذیرش خزانه‏دارى از سوى حضرت یوسف مانند مى‏کند.

مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا مى‏کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او.

همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل‏انگارى کنیم. بدین جهت‏باید کم‏کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتى درآوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره‏اندیشى کنیم که از خطرات احتمالى‏اش جلوگیرى کرده باشیم‏».

هجرت امام رضا(ع) به ایران

وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.

صدوق از محول سجستانى نقل مى‏کند: زمانى که پیکى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون مى‏روم و در غربت از دنیا خواهم رفت…»

حسن بن‏على وشاء نقل مى‏کند که، امام به من فرمود:
وقتى خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.

مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزى شیعیان شهرهاى فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاریخ قم‏»، که از کهن‏ترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل می کند:«… مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بن‏الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتین بیعت‏به ولایت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههاى طوس که آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزدیک نوقان در سراى حمید بن‏عبدالحمید الطائى الطوسى در پهلوى رشید…».

هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسى اجبارى بود که در سال 200 هجرى به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:
1. مدینه‏2. مکه (برخى این شهر را مسیر هجرت نمى‏دانند).
3. نباج‏4. بصره‏5. اهواز6. اربق (اربک)7. ارجان (بهبهان)8. ابرکوه (ابرقوه)9. ده شیر (فراشاه)10. یزد11. قدمگاه خرانق (مشهدک)12. رباط پشت‏بادام‏13. نیشابور14. قدمگاه نیشابور15. ده سرخ‏16. طوس‏17. سرخس‏18. مرو
در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روى داد که به ترتیب عبارت است از: بیمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیث‏سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بى‏نظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیث‏سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژیم عباسى چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعاى الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانى ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولى این واقعه نشان مى‏دهد که پذیرش ولایتعهدى امرى تحمیلى بود. با ورود امام به مرو، مامون براى انجام یافتن نقشه‏اش استقبال باشکوهى از وى به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سکه زد.

 

 

 

آیا آمریکا باید در بمباران تاسیسات هسته ای ایران از اسرائیل حمایت کند؟

 

 

نظرسنجی شایان توجه چارلی کرک فعال سیاسی و رسانه‌ای محافظه‌کار در فضای اکس[توییتر] :

 آیا آمریکا باید در بمباران تاسیسات هسته ای ایران از اسرائیل حمایت کند؟
30 درصد بله!
70 درصد خیر!

 

 

سه جبهه

 

​بارها این سخن علیرضا را برای خودم و آنها تکرار می‌کردم که ما در سه جبهه می‌جنگیم:

«جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جبهه دوم جنگ با مزدوران اسرائیل و آمریکاست و جبهه سوم اینجاست؛ در شهر و کوچه و خانه‌های خودمان که به مردم ثابت کنیم ما برحقّیم و برای خدا می‌رویم».

تأکید علیرضا این بود: «قِسم سوم جنگ، سخت‌تر است». من داشتم در جبهه سوم می‌جنگیدم، بدون آنکه جراحت بردارم. 

مریم قربانزاده

📚 کتاب خاتون و قوماندان