معلّم سابقش “خنگ ” صداش می کرد
شنبه 02/07/22
در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه،معلم جایگزینی بجای اون شروع به تدریس کرد.
این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که اون نتونست جواب بدهد.
بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردن و اون رو مسخره می کردن.
معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از عزت نفس پایینی برخورداره و همش توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار میگیره.
زنگ آخر که شد و وقتی بچه ها از کلاس خارج شدن، معلّم اون دانشآموز رو صدا کرد و بهش برگه ای داد
بیتی شعر روی اون نوشته شده بود و ازش خواست همون جور که نام خودش رو حفظ کرده، اون بیت شعر رو حفظ کنه و با هیچ کس در مورد این موضوع با کسی صحبت نکنه
حالا روز دوم معلم چکار کرد!!!!
معلم اوم همون بیت شعر رو روی تخته نوشت و خیلی زود اون بیت شعر رو پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در اون زمان کوتاه تونسته شعر رو حفظ کنه، دستش رو بالا ببره.
هیچ کدام از دانش آموزان نتونسته بودن حفظ کننن.
تنها کسی که دست خودش رو بالا برد و شعر رو خوند همون دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود.
بچّه ها از این که اون تونسته در این فرصت کوتاه شعر رو حفظ کنه مات و مبهوت شدن
معلّم خواست براش دست بزنن و تشویقش کنن.
در طول این یک ماه، معلّم جدید هر روز همین کار رو تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنن و اونو مورد لطف و محبّت قرار می داد. کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به اون دانش آموز تغییر کرد.
دیگر کسی اون را مسخره نمی کرد.
اون دانش آموز عزت نفسش تقویت شده بود و احساس کرد دیگر اون شخصی که همش معلّم سابقش “خنگ ” صداش میکرد، نیست.
اون دانش آموز هم تمام تلاش خودش رو می کرد که همیشه اون احساس خوبِ بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران رو حفظ کند.
اون سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاس های بالاتر رفت.
در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خودش رو گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد ایران هست.
این داستان هم کاملا واقعی هست
این قصه رو دکتر علی ملک حسینی در کتاب زندگانی خودش و برای قدردانی از اون معلم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگیش رو عوض کرد گفته.
اساتید و مربیان گرامی توجه داشته باشند گاهی سرنوشت یه فرد را می توانند تغییر بدهند …
مخالفت با اساس و ذات دین بوسیله سینما و تلویزیون
سه شنبه 02/07/04
شهید آوینی در کتاب آینه جادو که جمع بندی و ویرایش سلسله مقالات ایشان در بین سال های ۶۷-۶۹ است دو بحث بسیار شیرین و البته عمیق را مطرح می کنند.شهید در بخشی از این کتاب اثبات می کند که تکنولوژی تلویزیون و سینما مانند مابقی وسایل مدرن ساخته دست بشر متجدد و پیشرفت کرده ، دارای بار خنثی نیستند.
در واقع شهید آوینی در کتاب آینه جادو که جمع بندی و ویرایش سلسله مقالات ایشان در بین سال های ۶۷-۶۹ است دو بحث بسیار شیرین و البته عمیق را مطرح می کنند.شهید در بخشی از این کتاب اثبات می کند که تکنولوژی تلویزیون و سینما مانند مابقی وسایل مدرن ساخته دست بشر متجدد و پیشرفت کرده ، دارای بار خنثی نیستند.
در واقع ایشان معتقدند که سینما و تلویزیون در ذات خود دچار نوعی مخالفت با اساس و ذات دین هستند ایشان برای اثبات ادعای خود به این نکته ظریف اشاره می کنند که بشر مدرن غربی همواره در حال فرار از کار به اوقات فراغت است و بشر ایرانی دوران معاصر نیز برخلاف سنت دینی و ملی خود که کار را جهاد می داند همواره به دنبال سرگرمی است. البته این بدان معنا نیست که انسان بی نیاز از سرگرمی است و سرگرمی و تفریح امری زائد است، نه هرگز ؛ بلکه سرگرمی و تفریح قرار نیست به جای اینکه قسمت و جزئی زندگی انسان باشد تبدیل به آرمان بشر گردد.
ایشان معتقدند که نوع رابطه ای که سینما با بشر برقرار می کند تا کنون هرگز سابقه در تاریخ نداشته است و در توصیف این رابطه می نویسد:«تماشاگر سینما در «توهمی از یک واقعیت» غرق می شود ودر یک بازی شبیه زندگی شرکت می کند بی آنکه رنج های زندگی دامن او را بگیرد .»(۱)
شهید آوینی در توصیف جذابیت سینما به نکته ای بسیار لطیف و ارزنده اشاره می کند. او نیازهای بشری را به دو دسته تقسیم بندی می کند:
الف ) نیازهای فطری و غریزی که ازعشق انسان به کمال منشأ می گیرند.
ب) نیازهای ناشی از ضعف انسان.
ایشان در ادامه به این مورد اشاره می کنند که وجود بشر سراپا ضعف و نیاز است اما قرار نیست همه این ضعف ها مورد اعتنا قرار گیرد و تنها نیازهایی باید بها داده شوند که رسیدن به کمال انسان را به خطر نیندازد. او تفاوت بین غربی ها و ما را در توجه کردن به این نیازها می داند ایشان بنیان جذابیت سینما را بر ایجاد ابهام و تفریح وگیجی می داند اما معتقد است توجه به این موارد نباید به معنای اصالت دادن به ضعف های بشری باشد اوتاریخ سینما را تاریخ استفاده از ضعف های بشری می داند و فیلم فارسی های ایرانی را نمونه بارز آن می داند و برای آن ویژگی هایی چون «شکوه علفزار» «دختر گلفروش» و … بر می شمارد.
شهید آوینی اما رسالت واقعی سینما را نه سوءاستفاده از ضعف های ذاتی بشر مانند غریزه جنسی و عشق مجازی بلکه رسالت واقعی سینما را بیدار کردن «خود آگاهی» بشر می داند .حال آنکه معتقد است سینمای کنونی اغلب مانند اهل سلطه با استفاده از ضعف بشر او را در توهم فرو می برد و به نیازهای کاذب او پاسخ های مناسب می دهد مانند فیلم های «رمبو» و «جیمز باند» در واقع سخن اصلی ایشان این است که تکنولوژی سینما و تلویزیون از قاعده ظرف و فرم خنثی پیروی نمی کند که هر طور بخواهی به آن محتوا تزریق کنی و مانند چاقو که هم می توان با آن انسان را نابود کرد هم برای انسان و رفاه انسان استفاده کرد، نیست.
او معتقد است که باید برای خنثی کردن ذات ضد دینی سینما با آگاهی دینی به سراغ سینما و ساخت فیلم رفت و در یک کلام برای بیان بهتر موضوع می فرماید « راه ما راه فطرت است » حال برای ما این سئوال پیش می آید که سینمای پس از انقلاب تا چه حد توانسته است خود را از چار چوب های ضد فطری تکنولوژی سینما برهاند و به جای تکیه بر ضعف های بشری او را به خود آگاهی برساند؟
منبع
(۱) آینه جادو صفحه ۴
(۲) آینه جادو صفحه ۱۸
آشفتگی هویتی_جنسیتی زنان و مردان در آلمان و سکوت نهادهای بینالمللی
سه شنبه 02/07/04
” به گزارش خبرگزاری فرانس ۲۴ ، دولت آلمان بنابر اعلام خانم لیزا پاوس، وزیر خانواده آلمان، تصمیم دارد که طرحهایی را در جهت آسان شدن تغییر جنسیت مردم قرار دهد بدون ارائه اطلاعات و آزمایشات و تنها با اعلام یک درخواست ساده به ثبت احوال! در این طرح حتی والدین میتوانند برای کودکان زیر ۱۴سال نیز درخواست تغییر جنسیت بدهند. البته افراد در صورت تغییر جنسیت قانونی تا یکسال حق تغییر آن را مجددا ندارد! جالب آنکه اینبار فمینیستها نیز در مخالفت با این طرح صفآرایی نمودهاند. “
در قوانینی که به اصطلاح در راستای آسانتر شدن تغییر جنسیت برای زندگی بهتر انسانها در آلمان در دست اقدام است، منطقی که در پس پردهی این سهلالوصول شدن قانونی تغییر جنسیت نهفته است آزادی و حق انتخاب انسان است اما سوال این است که: “چرا این آزادی انتخاب شهروندانشان را تا یکسال پس از تغییر جنسیت محدود مینمایند و اجازه تغییر مجدد جنسیت را به آنان در این یکسال نمیدهند؟!”
شاید برخی علت را در سلامتی افراد بیان کنند اما این علت نیز قابل پذیرش نیست. اگر سلامت افراد برای دولت آلمان محل اهمیت بود، بدون ادلهی محکم و متقن پزشکی و صرف درخواست دل به خواهی افراد، حکم به تغییر جنسیت انسانها داده نمیشد. حتی آلیس شوارتزر، فمینیست مشهور آلمانی نیز پرده از بخشی از واقعیتهای تغییر جنسیت بر میدارد. یکی از این واقعیتها میل مردان آزارگر به سوء استفاده جنسی و آزارگری زنان میباشد که به نام ترنس و زن به باشگاهها، استخرهای و اماکن مخصوص زنان وارد میشوند و به این ترتیب سوء استفاده میکنند.
یا مورد دیگر میل افراد به تغییر جنسیت را “ترند شدن” این امر عنوان میکند. افرادی که بدون پشتوانه فکری اقدام به تغییر جنسیت میکنند و در نهایت، در مدت زمان کوتاهی پشیمان میشوند که بازگشت یا بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود و یا اصلا میسر نخواهد بود!
بیمسئولیتی دولت آلمان و خصوصا وزارت خانواده این کشور در قبال نامانوسیت هویتی که برای زنان و مردان این کشور رواج داده است آیا مورد مذمت و بازخواست دنیا و نهادهای بینالمللی قرار میگیرد؟
بیبیسی فارسی پروژۀ ریگی 2 را کلید زد
سه شنبه 02/07/04
یک منبع آگاه در گفتوگو با خبرگزاری فارس گفته : در طرحی که بیبیسی فارسی مشغول اجرای آن است یکی از یاران قدیمی عبدالمالک ریگی و عضو رسمی گروه تروریستی جندالشیطان بهنام عبدالغفار نقشبندی که رهبر جدید عملیات ضدامنیتی در سیستان و بلوچستان است با نقاب یک چهرۀ مذهبی مدافع اهل سنت و قوم بلوچ برجستهسازی شده است.
قبلتر نقشبندی محکومیت قضایی بهعلت همکاری با گروهک ریگی و مشارکت در ترور یکی از مولویهای اهل سنت داشته که بر عوامل بیبیسی پوشیده نیست. با این وجود بیبیسی فارسی برای خلق عبدالمالک جدید در چند ماه گذشته مشغول تبلیغ و جذب هوادار برای او و انتشار تمامی فتواهای نقشبندی است.
روایتی از از کتاب ف.ل.۳۱
سه شنبه 02/07/04
در یکی از عملیاتها، برای ناهار چلوکباب برگ آوردند؛ با تمام مخلفاتش. آخ که چه طعمی داشت آن ناهار گرم! بوی برنج ایرانیاش، هوش از سر آدم میبرد.
ما سفره را انداختیم و نشستیم که آقا مهدی آمد.
تا چشمش به غذاها افتاد، اخم کرد.
رو به من گفت: «این غذاها از کجا اومده؟»
گفتم: «از آشپزخونه آوردم آقا مهدی.» گفت:
«یعنی به همه از همین غذا دادند یا فقط برای فرماندهی آوردند؟»
گفتم: «نه برای همه همینه.
ناهار امروز چلوکبابه.» باز هم قانع نشد. بیسیم را برداشت و یکییکی با فرمانده گردانها تماس گرفت.
و پرسید: «غذا چی آوردن براتون؟… نوش جان… کم نیومد؟…» ظاهرا یکیدوجا غذا کم اومده بود.
سریع هماهنگ کرد تا برایشان ببرند. وقتی مطمئن شد غذای همه همین است و به تکتک بچههای خط مقدم هم غذا رسیده و کافی بوده و کسی گرسنه نمانده، آنوقت شروع به خوردن کرد.
از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ۶۵