موضوعات: "مهدویت" یا "عوامل تأخیر ظهور" یا "اشعار مهدوی" یا "مهدویت در کلام اهل بیت (س)" یا "مهدویت در کلام امام رضا (ع)" یا "مهدویت در کلام امام جواد (ع)" یا "تربیت نسل مهدوی" یا "مهدویت در قرآن"

مسابقه سالگرد حاج قاسم سلیمانی
جمعه 99/10/12
معاونت فرهنگی مدرسه علمیه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) استان تهران در نظر دارد به مناسبت سالگرد سپهبد شهیدحاج قاسم سلیمانی مسابقه ای با موضوعات و محورهای محتوایی ذیل برگزار کند:
1. شهید سلیمانی شخصیتی جریان ساز
2. شهیدسلیمانی و وحدت در دنیای اسلام
3. نقش شهید سلیمانی درگسترش تفکرمقاومت
4. نقش شهید سلیمانی در فرایند افول آمریکا
5. بررسی ابعاد شخصیتی مکتب شهید سلیمانی
6. ابعادحقوقی و حقوق بشر ترور شهید سلیمانی
علاقمندان می توانند آثار خود را در قالب بخش نوشتاری(مقاله و دلنوشته) بخش گرافیک(تصویرسازی،پوسترمفهومی،عکس نوشته) و بخش چندرسانه ای(کلیپ و نماهنگ، مستندکوتاه، پادکست صوتی) تا تاریخ 20 دی ماه به آدرس resanehsho @ در پیام رسان ایتا ارسال نمایند.
جوایز مسابقه کمک هزینه سفر زیارتی و هدایای نقدی می باشد که اسامی برندگان روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اعلام می گردد.

دو ترور دو شهادت
یکشنبه 99/09/16
تاریخ سراسر نام هایی است که تلاش کردند برای دفاع از آرمان ها و ارزش هایشان، برای دفاع از هویت ملی و مذهبی شان و برای دفاع از مرزهای جغرافیای وطنشان عده ای در این راه در آغوش شهادت آرام گرفتند و عده ای نیز ماندند تا پیام دفاع و فداکاری ها و پیام حقیقی خون های ریخته شده را به بازماندگان برسانند .ترور
چه زیبا این ماندن و رفتن در کربلا جلوه نمایی می کند حسینی که رفت و زینبی که ماند تا اجازه ندهد حرکت امامش بی ثمر در تاریخ ثبت شود. اجازه ندهد امامش را تحریف کنند چرا که دردناکتر از ریختن خون پاکان، زمین گذاشتن راه و آرمان آنان است و باز تلخ تر از آن، اجازه دادن به افرادی است که راه و شخصیت آنان را تحریف کنند و با این کار برای دومین بار ترور اتفاق می افتد اینچنین است که گاهی شخصیت ها دو بار ترور می شوند و دو بار شهید می گردند ترور اول بذر مقاومت و ایستادگی و آزادگی را در زمین های وجود آدمیان بارور می کند و دومی مانع از رویش می گردد یا حرکت را کُند می کند و اینجاست که زینب به صحنه می آید.
به گمان در این آشفته بازاری که هر کس می خواهد به نام خود سود ببرد روح زینبی نیاز است و امروز این روح زینبی بیش از پیش نیازش احساس می شود. از شهادت سردار دل ها یک سال می گذرد ولی تا چه حد راه او، تفکر او و ابعاد شخصیتی او بازگو شد،آیا بازگو خواهد شد؟ یا به تاریخ خواهد پیوست؟ و اکنون شهید دیگری، شهید محسن فخری زاده، شهید هسته ای، بله شهید هسته ای، این را بارها باید گفت و تکرار کرد تا کسانی که قصد دارند دوباره او را ترور کنند، نتوانند.
می گویند نگویید هسته ای، دردسر می شود. آیا جز این است که هر چه ترس و عقب گرد بیشتر شود دشمن جری تر می #شود و جلوتر می آید تا روزی که بگوید حتی اداره امورتان هم باید به دست ما باشد. پس نباید ترسید نباید عقب نشینی کرد، عقب نشینی در میدان جنگ سخت، خاک کشور را به دستان دشمنان می سپارد و با عقب نشینی در میدان جنگ نرم، ارزش ها و اعتقادات و باورها و هویت ها به تاراج دشمن می رود و جایگزینش می شود اندیشه وتفکر خود دشمن.
اما چرا ترور دوم باید اتفاق بیفتد؟؟ آیا به واسطه ترس از دشمن؟ آیا به واسطه در خطر افتادن منافع برخی؟ آیا به خاطر ؟؟؟ و نگفته خود می دانی، که امروز حقایق واضح است و تنها کمی بصیرت می خواهد و بصیرت با ترس از دست دادن جان و ترس از دست دادن جایگاه و ثروت و در یک کلام بی تقوایی رنگ نمی گیرد و چشم ها و قلب ها را باز نمی کند.
ترس از دشمن چرا؟! اگر باور قوی باشد که فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.
حفظ منافع و مال اندوزی چرا؟ وقتی دنیا فانی است و وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ
مگر با ترس می شود جلو رفت و به هدف رسید؟ آیا جز این است که کلید واژه های رهبر در اهمیت تولید و مقاومت و اتکاء به داخل و عدم ترس از دشمن برای سربلندی است برای این است که دشمن نه در خاک وطن نفوذ کند و نه در سرزمین اندیشه و تفکر ما.
بیدار شویم و بیدار باشیم … گاهی حتی با خوابی کوتاه و درنگی اندک از قافله جا می مانیم و چه حکیمانه خداوند خود را معرفی کرد «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ» که برای راهبری و دردست گیری امور نباید غفلت کرد حتی به اندازه «سنه» باید در خواب هم بیدار بود …و این یعنی بصیرت یعنی کاری کرد ترور دوم اتفاق نیافتد یعنی کاری کرد حتی ترور اول هم اتفاق نیافتد و ای کاش برخی ها بیدار شوند …
چقدر سردار دل ها شهید سلیمانی زیبا گفت و زیبا عمل کرد: تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود.

دست به دستت تا اوج آسمانها
چهارشنبه 97/03/30
آدمها همدیگر را پیدا می کنند…
از فاصله های خیلی دور…
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها
باید کنار هم باشند!
می شوند همدم،
می شوند دوست،
می شوند رفیق،
اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه ی دل هم…
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است،
دل برای خنده هایشان ضعف می رود؛
اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند،
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام
گوش به زنگ آمدن هم هستند…
ولی میتوان کسانی را انتخاب کرد که مدام کنارت باشند
هوای خودت
هوای دلت
هوای زندگیت
را داشته باشند
کنارت باشند نزدیک تر از خودت ….
و تو برای نگاهش
برای کلامش
برای رمز و رازش
دلت تنگ شود ….
میشود افلاکی بهشتی باشد
و بهترینها را برایت رقم زند
و دست به دستت باشند تا اوج آسمانها ….
۹۶/۱۲/۱۳

هر تغییر و تحولی بوسیله فرهنگ است.
شنبه 97/03/12
هر تغییر و تحولی بوسیله فرهنگ است.
اگر بخواهد تحولی در یک کشور انجام گیرد، فرهنگ کار گشاست. اگر ملتی بخواهد -فرض بفرمائید- در یک دوران اشغال بیگانه، خود را از اشغال بیگانه نجات دهد، بیش از ثروت و تواناییهای صنعتی و ذخایر زیر زمینی آن ملت و بقیه معیارها و شاخصهایی که وجود دارد، باز فرهنگ آن ملت به کار میآید تا بتواند خودش را از اشغال بیگانه نجات دهد.
مقام معظم رهبری - ۱۳۷۵/۶/۲۸
من مطمئنم که جریان فرهنگی کشور با همۀ این ناسازگاریهایی که میشود، از لابهلای این پیچ و خمهای سخت عبور و رشد میکند، «أنکَ کادِحٌ اِلیٰ رَبّکَ کَدحاً»* من این رشد را میبینم. واقعا تفکرات و ذهنها و مغزهای فعال و مبتکر و خوبی کاملاً مشاهده میشوند و اینها پیش خواهند رفت. دشمن انقلاب و دشمن اسلام نمیتواند از طریق فرهنگ، کاری را که میخواهد بکند. البته مشکلات فراوانی درست کردهاند و درست خواهند کرد؛ شکی نیست، اما ایمانها و همتهای شماها نخواهد گذاشت آنطور که میخواهند پیش آید.
مقام معظم رهبری - ۱۳۷۹/۱۱/۲۹
* سوره انشقاق، آیه۶ «ای انسان یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی، پس او را دیدار میکنی.»

آقا جان دست دلم را بگیر…
پنجشنبه 96/10/28
سلام آقا جان!
باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشستهام…
میبینی مرا؟… همان که تنهای تنهاست… مثل همیشه… کفشها را به گوشهای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش میبرد. همان که خودش را با سنگ ریزههای کنار جاده مشغول کرده است… آه… از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصلهای است به اندازه یک قلب بیقرار… هنوز امیدوارم… نه به اندازه صبح… به اندازه یک مژه بر هم زدن… به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده… شاید بیایی از پس آن درخت… آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده… بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است… لبخندت چقدر زیباست…
مردم از کنارم میگذرند و به اشکهایم میخندند… شاید دیوانهام میپندارند… باک نیست!… بر این شب زده خراب دوره گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی… آخ… غروب شد آقا… دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید… بید مجنون میرقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته… سردم میشود… ای کاش بودی و با عبایت شانههای ارزانم را گرما میبخشیدی… از خدا بخواه زندهام نگاه دارد… وعده من و شما جمعه دیگر… همینجا… کنار خرابه دل…
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز هـزار بـار بـیــایـد بـهـــار کـافـی نـیـسـت
خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
نگاه میکنم به خودم و به دور و برم… سیاهی… سیاهی… شدهام مشکی پررنگ… پرکلاغی… آی که دستت میرسد کاری بکن! تشنهام… تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کردهام… میخواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است… اما مگر من و شما یکی نیستیم؟ اگر این گونه است پس خبر داری از آنچه بر من رفته و میرود… دستم بگیر، مگذار غرق شوم… اینجا میان مردم، در تنهایی… آه تنهایی!… هیچگاه دست از سر دلم بر نمیداری.
صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته… نمیدانم پشت کدام دیوار این شهر آهنی، یاد شما را جا گذاشتهام… دیوارها چقدر بلندند… بلند به اندازه قامت گناهانم… قد و قامت توبههایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچینهای باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی میماند تسخیر ناشدنی.
آقا جان دست دلم را بگیر… همان که توبههایش مایه خنده فرشتهها شده… همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا… همان که هنوز به عشق جمعههایت زنده است… همان که دیشب برای آخرین بار توبهاش را ریختم توی جعبهای از امید و دادمش دست فرشتهای که برساندش دست خدا… روی جعبه نوشته شده بود… «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».