خاطره رهبرانقلاب از پدرشان

 

رهبر انقلاب و پدرشان

 

پدرم طاقت دوری ما را نداشت

من کمتر پدری را دیدم که ‌اين‌قدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد…
من چهارده پانزده سالم بود. من و برادرم محمدآقا از پدرم اجازه می‌گرفتیم و می‌رفتیم ییلاق برای گردش و تفریح‌. با دوستان طلبه می‌رفتیم وکیل‌آباد… یک روز صبح تا عصر نبودیم. شب که برمی‌گشتیم، خسته و کوفته می‌خوابیدیم.
پدرم که از نماز بر می‌گشت، ماها را توی خواب می‌بوسید… طاقت نمی‌آورد. از صبح ما را ندیده بود.‌ اينقدر دلش تنگ شده بود.

منبع: شرح اسم

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.