شهدا را تصور کن !
گاهی مینشینم و فکر میکنم؛
به آن (عند ربهم یرزقون) ی که خدا
با بنده هایِ شهیدش دارد ، چه بهشت زیبایی دارند !
چه خلوتِ زیبا و حال و هوای خوبی است …
آنقدر از بهشت
حوری و سیب و گلابی به خوردِ فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمتهایش عاجز شدیم و غافل،ایضا…
شهدا را تصور کن !
آزاد و رها ، خالی از هر محدودیتی
مثلِ آبِ زلال و جاریِ رودی که به دریا میریزد…
کنار خداوندشان …
اما نصیبِ مایی
که هنوز شهادت را نچشیده ایم چه؟
اطرافمان را بهشت کنیم !
آن جایی که بحثی از پول نباشد
دغدغه ی خانه و خانواده نباشد
بحثی از زمان و مکان نباشد
کسی به خاطر مقام به کسی برتری نداشته باشد
به برادرِ مومنش دروغ نگوید
آن جا بوی بهشت میپیچد !
به همین خاطر است
که ما هیئت و مسجد را دوست داریم ،
از حال و هوای راهیان نور خوشمان می آید
و بی تاب کربلا هستیم !
چون اینجا دیگر مادیات مطرح نیست
اما جنگ !
در معرکه ی جنگ، به آن بهشت برین میرسیم!
آن جایی که بحث از مادیات نیست
و عزیز تر از همه ی آنها
دیگر بحثِ《جان》هم مطرح نیست !
تصور کن …
این بهشت را عده ی معدودی میچشند…
وَ مِنهم مَن یَنتظِر !
ما منتظریم …
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط سامیه بانو در 1396/09/28 ساعت 01:25:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |