آناتومی یک مقاومت مقدس/نگاهی روان‌شناسانه بر دیالکتیک رنج و بازسازی زن فلسطینی

مطالعات میدانی در اردوگاه‌های لبنان نشان می‌دهد زنانی که فرزندان خود را از دست داده‌اند، با احتمالی ۷۳ درصد بیشتر به فعالیت‌های اجتماعی می‌پیوندند. این نه یک مکانیسم دفاعی که نوعی سیاست وجودی است، راهی برای بازتعریف خویشتن در جهانی که می‌کوشد آنها را ناپدید کند.

ام احمد، مادری ۵۶ ساله که دو فرزندش را در بمباران‌های ۲۰۲۱ از دست داد، اکنون یک کلاس سوادآموزی برای کودکان محله راه‌اندازی کرده است. در مصاحبه‌ای، او می‌گوید: «هر حرفی که به این بچه‌ها یاد می‌دهم، انگار نام فرزندانم را دوباره بر دیوار تاریخ می‌نویسم.»

این فرایند «مادری جمعی» یکی از پیچیده‌ترین پاسخ‌های روانی-اجتماعی به تروماست که در ادبیات روانشناسی کمتر به آن پرداخته شده است.

امام‌قلی خان، سرداری که خلیج فارس را آزاد کرد!

 

امام قلی

 

امام‌قلی خان، سرداری که خلیج فارس را آزاد کرد!

امام‌قلی خان، فرزند الله‌وردی خان (سپه‌سالار ارتش ایران در عصر شاه عباس)، از فرماندهان نظامی بزرگ عصر صفوی است.

 او توانست در چند جنگ بر پرتغالی‌ها پیروز شده و بعد از ۱۱۵ سال، سراسر خلیج فارس را از دست متجاوزان خارج کرده و از آن ایرانیان کند.

 امام‌قلی خان به جز بندرعباس، جزیره قشم و چند منطقه مهم از جمله هرمز را هم به تصرف قوای ایرانی درآورد.

 آزادسازی هرمز یکی از نقاط عطف تاریخ ایران است که تا امروز به عنوان سندی بر مالکیت تاریخی ایران بر خلیج فارس مطرح می‌شود.

 

 

 

پرده‌برداری اسکای‌نیوز از یک فرهنگ کثیف در ارتش انگلیس

 

ارتش انگلسش

 

پرده‌برداری اسکای‌نیوز از یک فرهنگ کثیف در ارتش انگلیس

«اسکای نیوز» در گزارشی تکان‌دهنده از فرهنگ ریشه‌دار «تجاوز، تحقیر و سکوت سازمان‌یافته» در ارتش انگلیس پرده برداشت. نهادی که وظیفه آن رسیدگی به جرایم درون ارتش است، اکنون خود به «کانون فساد اخلاقی» تبدیل شده است.

 شبکه انگلیسی «اسکای نیوز» در گزارشی مستند فاش کرده است که در «پلیس نظامی سلطنتی» (Royal Military Police) فرهنگی رسمی حاکم است که در آن، آزار جنسی، تعرض و تجاوز به زنان نظامی نه‌‌تنها نادیده گرفته می‌شود بلکه مرتکبان آن با مصونیت کامل از پاسخگویی، از ارتش خارج می‌شوند و به زندگی عادی ادامه می‌دهند.

 این روایت‌ها در حالی منتشر می‌شود که دولت انگلیس همواره از خود به ‌عنوان «مدافع آزادی زنان و ارزش‌های حقوق بشری» یاد می‌کند؛ با این حال واقعیت‌های میدانی و درون‌ساختاری ارتش این کشور تصویری کاملاً متفاوت از ادعاهای رسمی ارائه می‌دهد.

 

 

روایت تنها تکیه‌ ایرانی در دل غزه

 

تکیه غزه

 

بنیاد خیریه خدیجه‌الکبری چسب زخم وجدانم شد، به‌ویژه وقتی فهمیدم تنها گروه ایرانی است که در غزه تکیه‌ی فعال دارد.

گروه زندگی: چندوقتی می‌شد که برای وجدانم دنبال چسب زخم می‌گشتم. یک چسب زخم پهن، برای شکاف‌های عمیق و کهنه‌ای که روی وجدانم نشسته بود. تنم ترک برداشته بود از بس فجایع غزه را دیده بودم و به یک آه اکتفا کرده بودم. آن همه عکاس و خبرنگار که جان‌شان را کف دست می‌گرفتند تا ما غزه را لحظه به لحظه بببنیم طبیعتا از ما آه نمی‌خواستند! دلم می‌خواست وقتی نوزادی را می‌بینم که تنش تا استخوان تحلیل رفته و از گرسنگی به سوءتغذیه افتاده، همان لحظه یک قوطی شیر خشک حواله‌ی غزه کنم.

آن‌وقت بنشینم روی دردهای وجدانم مرهم بگذارم که:«دیدی؟! تو بی‌تفاوت نبودی! تو کوچک‌ترین کاری که از دستت برمی‌آمد را انجام دادی.»‌ چند روز بعد، وقتی میان تصاویر غزه مادرش را می‌دیدم که بال‌هایش از خوشحالی از قاب بیرون زده‌اند، به خودم دلداری بدهم که آنقدرها هم برای غزه بی‌مصرف نبوده‌ام.بنیاد خیریه «ام‌الیتامی خدیجه‌الکبری» چسب زخم وجدانم شد، به‌ویژه وقتی فهمیدم تنها گروه ایرانی است که در غزه تکیه فعال دارد. غذا، شیر خشک و بسته‌های ارزاق را به دست آوارگان می‌رساند و اگر امروز پولی به حساب‌شان واریز شود، یک هفته بعد ظرف‌های غذا به صورت‌های رنگ‌پریده و بی‌حال مردم غزه جان می‌دهد!

همین کافی بود تا دنبال آدم‌های پشت این ماجرا بگردم، آدم‌هایی در همین همسایگی که بیشتر از یک آه، بارِ غزه را به دوش می‌کشند. کنجکاو شدم بدانم این گروه چطور توانسته در میان آن‌همه آوار و آتش، خود را به غزه برساند؟ چه می‌کنند و چطور کمک‌هایشان را به آن سوی حصارهای بلند می‌رسانند؟! سوال‌های ردیف شده در ذهنم بساط یک گفت و گو با «احمد اثنی‌عشران» مسئول بنیاد خیریه خدیجه‌الکبری را فراهم کرد. چند هفته بعد از طوفان‌الاقصی فعالیت بنیاد خیریه خدیجه‌الکبری هم در غزه شروع شد.

اولین تکیه‌شان را در رفح برپا کردند و هر روز حدود ۵۰۰ پرس غذا به دست مردم جنگ‌زده می‌رساندند. البته آن روزها قیمت مواد غذایی این‌قدر نجومی نبود. هرچند همان‌موقع هم هر پرس غذا برایشان یک دلار هزینه داشت اما حداقل در بشقاب‌هایشان گوشت و مرغ پیدا می‌شد. کمک‌های مردمی که زیاد شد تکیه‌های بنیاد خدیجه‌الکبری در گوشه‌گوشه‌ی غزه تکثیر شد. ماه رمضان سال پیش بود که ۸ تکیه ایرانی در غزه فعال شد و روزانه ۲۴ هزار پرس غذا بین مردم توزیع می‌شد. البته هیچ‌وقت نام یا پرچمی از ایران روی تکیه‌ها ننشست. تکیه‌ها اگر نشانی از ایران داشتند حتما هدف انتقام‌جویی اسرائیل می‌شدند. البته همین حالا هم هر قابلمه‌ی کوچکی که روی شعله‌ها به چشم هواپیماهای اسرائیلی بیاید فرقی با یک پایگاه نظامی ندارد.

کنجکاوم بدانم با این همه احتیاط تا به حال تکیه‌های بنیاد خدیجه‌الکبری طعم موشک‌های اسرائیلی را چشیده یا نه؟! سوالم را از احمد اثنی عشران می‌پرسم. وقتی کلمات را به هم وصله پینه می‌کند تا جوابم را بدهد از واژه‌ای که به کار برده‌ام خنده‌ام می‌گیرد. احتیاط؟! در دایره المعارف غزه طنز به حساب می‌آید! می‌گوید: «بارها تکیه‌ها هدف حمله قرار گرفته‌اند. تا به حال ۲۰ نفر از جوانان داوطلب غزه‌ای که در تکیه‌ها کمک می‌کردند، به شهادت رسیده‌اند.

زمانی که بیمارستان شفا در محاصره بود و صدها مجروح و آواره در آن پناه گرفته بودند، تکیه شماره ۲ را همان‌جا راه‌اندازی کردیم. اما یک هفته بعد، درست در جریان حمله به بیمارستان، تکیه هم مورد اصابت قرار گرفت و تمام خادمانش شهید شدند.»نفس‌عمیقی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «تکیه شماره ۲ را دوباره راه انداختیم، اما عمرش کوتاه بود. چند بار دیگر هم با شهادت خادمین تعطیل شد. تا اینکه شهید احمد برکات، جوان اهل غزه، دوباره آن را در شمال غزه راه‌اندازی کرد. احمد با زیرکی، چند بار محل تکیه را تغییر داد تا شناسایی نشود. اما در فروردین سال گذشته، وقتی برای ارسال گزارش‌های تکیه دنبال آنتن و اینترنت به خانیونس رفت، آخرین ویدئویش را برایمان فرستاد. در همان ویدئو از خیرین ایرانی تشکر کرد… و فقط چند ثانیه بعد، به شهادت رسید.»

بنیاد خیریه خدیجه‌ الکبری این روزها فقط یک تکیه فعال در غزه دارد. دلیلش را که از احمد اثنی عشران می‌پرسم ترکیب جالبی تحویلم می‌دهد:«آفت فراموشی!» انگار غزه و رنجش برای خیلی‌ از مردم عادی شده است، کمک‌های مردمی کم‌تر به حساب خیریه واریز می‌شوند و با این کمک‌های کم و هزینه‌های بالا فقط می‌شد یک تکیه را سرپا نگه داشت. هر بار که کسی از غزه برای او پیام می‌فرستد که جبالیا، المواصی، تل‌الهوا و… نیاز شدید به خدمت‌رسانی دارد او پشت تلفن چیزی جز شرمندگی ندارد که نثارشان کند.کلاف کلمات را دست می‌گیرد و گره از دلش باز می‌کند:«الان در تکیه خانیونس توزیع آب آشامیدنی، غذای گرم، بسته‌های سبزیجات، نان، و شیرخشک برای نوزادان دچار سوءتغذیه را داریم، اما این کمک‌ها بسیار محدود است. فقط به تعداد کمی از مردم می‌رسد و در برابر نیاز گسترده‌ی غزه اصلاً کافی نیست.

مثلاً غذاهایی که پخش می‌کنیم مدتی‌است حتی رنگ گوشت یا مرغ هم به خودشان ندیده‌اند. وقتی می‌گوییم یک پرس غذا، منظورمان یک وعده به اندازه‌ی یک کاسه‌ی ماست‌خوری است، آن هم فقط روزی یک‌بار سهم مردم می‌شود.براساس آمارها، ۹۰ درصد مردم غزه زندگی‌شان به کمک‌های خیریه و تکیه‌ها وابسته است. فقط درصد کمی از خانواده‌ها هستند که می‌توانند غذای روزانه‌شان را تأمین کنند. آن هم به لطف کمک‌های مالی بستگانی که در خارج از غزه دارد. اگر مثل روزهای اول طوفان‌الاقصی، دوباره موجی از حمایت مردمی بلند شود، می‌توانیم نه‌تنها کمک‌های بیشتری را به دست مردم برسانیم، بلکه حتی توان راه‌اندازی یک مخیم برای اسکان خانواده‌های بی‌پناه را هم داریم.»

سوالی که مدام توی ذهنم چرخ می‌خورد را به زبان می‌آورم:«مگر در غزه قحطی نیست، پس چطور مواد غذایی را تهیه می‌کنید؟!»می‌گوید: «غزه در شرف قحطی است اما این به آن معنا نیست که مواد غذایی پیدا نشود، مواد غذایی هست، اما قیمت‌ها سرسام‌آور است؛ مثلاً امروز یک کیلو آرد حدود ۱۴ دلار و یک کیلو گوجه در بازار سیاه تا ۲۳ دلار معامله می‌شود. این قیمت‌های نجومی باعث شده مردم، به‌ویژه در شرایط جنگی، توان خرید مواد غذایی را نداشته باشند. البته قیمت‌ها مدام نوسان دارد و در بدترین شرایط حتی یک دانه سیب‌زمینی هم قیمت غیرقابل تصوری پیدا می‌کند. به همین دلیل، تکیه‌ها و خیریه‌ها مجبورند مواد غذایی مورد نیازشان را از بازار سیاه تهیه کنند. حتی برای روشن کردن آتش و پختن غذا هم به‌دلیل نبود گاز، مجبوریم چوب بخریم. چوبی که قیمتش هر روز بالاتر می‌رود و تبدیل به یکی از کالاهای کمیاب و گران‌قیمت شده است.»

بین کلماتی که مثل ارتشی منظم پشت سر هم ردیف شده‌اند، دنبال روایت‌های مردمی می‌گردم. داستان‌هایی از همدلی، که در دیگ‌های بنیاد خدیجه‌الکبری قل زده‌اند و رنگ و بوی غذا گرفته‌اند. احمد اثنی‌عشران برایم از زنی می‌گوید که نذر قربانی داشته. وقتی چشمش به فعالیت‌های بنیاد افتاده، با یک تیر دو نشان زده، گوسفند نذری‌اش را در غزه قربانی کرده تا تکه‌های گوشتش قوت بدن‌های بی‌رمقی شود که ماه‌ها رنگ پروتئین ندیده‌اند.

می‌گوید هرچند این نذر برایش چند برابر خرج برداشت، اما همه‌ی طلاهایش را فروخت تا فقط سهمی در سفره‌ی مردم غزه داشته باشد.از کمک‌هایی می‌گوید که شاید رقم‌شان حتی به ۱۰۰ تومان هم نرسد، اما از حساب بانکی آدم‌های واریز شده که به قول معروف خودشان هم آه در بساط ندارند البته خیران خارجی هم کم نیستند؛ از هند تا استرالیا، بارها برایشان پیام‌هایی با زبان‌های مختلف آمده و به پیوستش هم پیامک‌های واریزی با رقم‌های درشت. بین همه‌ی این روایت‌ها من دلم به قصه آن نذری قلاب می‌شود. مخصوصا حالا که چیزی نمانده تا عطر محرم مشام‌مان را پر کند. ناخودآگاه چرتکه مغزم را به کار می‌اندازم. حساب و کتاب می‌کنم که اگر مردم نذری‌های امام حسینی امسال‌شان را در کربلای زمان خرج می‌کردند حالا بنیاد خدیجه‌الکبری چند تکیه فعال در کوچه و خیابان‌های غزه داشت؟

 

 

 

بیماری "اشرافیت مسئولان" از کجا آغاز شد؟

 

آنچه که این ایام درباره شهرام دبیری و فررانه صادق منتشر شد، یک نماد است. نماد یک بیماری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که نامش “اشرافیت” است. اما ریشه این بیماری کجاست و از چه زمانی وارد فرهنگ سیاسی کشور شد؟

پاسخش در مطالعه این قسمت از سخنان رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۰ خطاب به دولتمردان سازندگی است. دولت هاشمی رفسنجانی مبداء و منشاء این ویروس خطرناک در بین مسئولان بود، نشان به این نشان که بیشترین هشدارهای رهبرانقلاب نسبت به خطر تغییرات سبک زندگی مسئولان، بریز و بپاش ها و… در این دوره است.

حالا با دقت این بخش از سخنان رهبرانقلاب خطاب به مسئولان وقت در ۲۳ مرداد ۱۳۷۰ را بخوانید:

“شما چگونه میخواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیت‌المال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی میماند؟ مگر مردم کورند؟

آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟

نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.

در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمیگویم مثل پیامبر باشیم، نمیگویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که میخواند، تنش میلرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را میدانند، درباره‌ی پیامبر میگوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنی همین لذایذ و بهره‌مندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.

من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همه‌مان این‌طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانه‌ی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافی است!؟ نه، ما هم مترفین میشویم. والله در جامعه‌ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ی شریفه‌ی «واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش می‌آورد.

اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است. مخارج سنگین دولت منجر به این میشود که مثلاً در فلان بخش سوبسید را بردارند. این، سیاست درست و متین و منطقی هم است؛ شکی در آن نیست، باید هم انجام بگیرد، چاره‌یی هم نیست، روی مردم هم فشار می‌آید؛ اما این مخارج را منصفانه قرار بدهیم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چیزی اضافه نکنیم…”