امنیت حجاج

 

امنیت طلاب

 

هم‌اکنون ؛ تیتر یک سایت Khamenei.ir

 وَ إِذ جَعَلنَا البَيتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ‏ وَ أَمناً

امنیت حجاج بر عهده‌ی کشوری است که حرمین شریفین در اختیار اوست.

نظم

 

نظم

مسئله‌اى است بس شگفت‌انگيز كه آدمى هر اندازه از دانش و رشد و كمال بيشترى برخوردار باشد.

خود را كوچك‌تر و خدا را بزرگ‌تر از آن درمى‌يابد كه در مراحل قبلى درك كرده بود.

اين مطلب است كه قرآن مجيد در سوره فاطر آيه28 به آن اشاره مى‌نمايد:

 «تنها دانايان و دانشمندان و اهل معرفت و علمای راستین هستند كه از خدا مى‌ترسند و اهل خشیت اند.

ترس از خدا ، نشانه دانشمندان و علمای راستین و دانایان است.بی پروایی و نترسیدن از خدا ، برخاسته از جهل و نادانی نسبت

به عظمت پروردگار است.».

 

زندگی با نظم

 مساوی زندگی با قانون و اصل است که مساوی باهویتی زندگی است.

روشن ترین و محکم ترین دلیل بر ضرورت نظم در زندگی ، قانون مندی همه اجزاء کوچک و بزرگ جهان هستی است

که زندگی آدمی هم یکی از آن هاست.

بزرگترین طرح تروریستی علیه عتبات عالیات و منزل آیت‌الله سیستانی خنثی شد.

 

بزرگترین طرح تروریستی علیه عتبات عالیات و منزل آیت‌الله سیستانی خنثی شد.

نیروهای اطلاعاتی وزارت کشور عراق از خنثی کردن بزرگترین طرح تروریستی در تاریخ عراق خبر دادند

به گفته نیروهای اطلاعاتی وزارت کشور عراق، تروریست‌ها در این طرح قصد داشتند

،مرقدهای مطهر نجف، کربلا، سامرا و همچنین منزل مسکونی آیت‌الله سیستانی را هدف قرار دهند

وزارت کشور عراق اعلام کرد:

هدف از این عملیات تروریستی، روشن کردن آتش درگیری‌های طائفه‌ای و منحرف کردن اذهان عمومی از خسارات وارده به داعش بود.

پیام طلبه شهید خطاب به مسئولین


…. اما پیام‌ من‌ به‌ شما مسئولین …

البته‌ بیان‌ این‌ مطلب‌ توهین‌ به‌ همه‌ مسئولین‌ شهر نشود.

میان‌ شما عده‌ای‌ انگشت‌ شمار هستند که‌ می‌خواهند.

مردم‌ را از دستگاه ‌قضاوت‌، مسئولین‌ کشوری و در پایان‌ از امام‌ ناراحت‌ و ناراضی‌ کنند.

خواهش‌ می‌کنم‌ دست‌ از شیطنت‌ بردارید و مردم ‌مستضعف‌ را به خاطر یک مسأله‌ کوچک به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ نفرستید،

در حالی که شما کارهای‌ یک سرمایه‌ دار و در خط‌ خود را شخصاً و فوراً پی‌گیری‌ می‌کنید.

چرا باید در کار مستضعفین‌ ضوابط‌ باشد‌ ولی در کارهای‌ مستکبرین‌ روابط‌ ؟

خواهش‌ می‌کنم‌ با جلسه‌های‌ ناحق‌ در لباس‌ شرع،‌ حق‌ مردم‌ را پایمال‌ نکنید .

نگویید که‌ فلانی‌ در خط‌ ما هست‌ و فلانی‌ نیست.‌

در میان‌ مردم‌ باشید . به خدا قسم‌ اگر مردم‌ تاکنون‌ طاقت‌ آورده‌اند ..

به‌ خاطر خون‌ شهیدان‌ و امام‌ عزیز تحمل‌ کرده‌اند.

ولی‌ اگر کاسه‌ صبرشان‌ لبریز شد تحمل ‌نخواهند کرد و کاری‌ می‌کنند که‌ نمی‌توانید از جایتان‌ بلند شوید!

چه‌ بهتر ه‌ با مردم‌ مهربان‌ باشید و به‌ خاطر خدا و امام‌ زمان (عجل الله تعالی فرجه) ‌

حرف‌ امام‌ را گوش‌ داده‌ و الگو قرارش‌ ‌دهید و در عمل‌ کردن.


فرازی از پیام طلبه ی بسیجی شهید
ولی الله محسنی خطاب به مسئولین

فرمانده روی سیمهای خاردار ......

 

 عملیات شروع شده بود

گردان ما خط شکن بود

همه چیز داشت خوب پیش می رفت

یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی

باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم

یه دفعه متوجه شدیم عراقی ها دارن بهمون نزدیک میشن

اگه ما رو می دیدند عملیات لو می رفت و بچه ها قتل و عام می شدند

چاره ای جز عبور نبود

توی فکر بودیم که یه دفعه ….. فرمانده خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی

داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم

گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند

هیچ که حاضر نبود رد بشه

تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد

با گریه از روش رد شدیم

آخرین نفر من بودم دستمو گرفت

غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد

اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم

فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم

عراقی ها نزدیک شده بودند

باید میرفتم تا من رو نبینند

وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود

برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم

دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده

فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه …خودم رو انداختم پشت یه خاکریز

پاکت نامه فرمانده رو باز کردم

خشکم زد….

خشکم زد

به جای وصیت نامه یه عکس دیدم

عکس دخترش بود

دختری که تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش

تاز فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده

میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم,

شهدا شرمنده ایم

……………………………….

 

تا حالا چند نوع پل دیدین؟

چوبی، آهنی،بتنی؟؟؟؟

توی جبهه جنس بعضی پلها از آدم بود،

رزمنده ها خودشونو می انداختن روی سیم خاردار تا بقیه از روشون رد بشن…

خارها آروم آروم توی بدنشون فرو می رفت و اونها به جای آخ . . .

به جای داد . . .

فقط آروم می گفتن . . . یا زهـــــــرا(س)

 

 گفت:اوف…

بازم شهید آوردن.

یه مشت استخون آوردند.

شب خواب دید که در باتلاق در حال غرق شدنه.کسی نبود ناگهان دستی او را گرفت

گفت تو کی هستی؟گفت همان یمشت استخونم…

شهدا شرمنده ایم…

…………………….