برای جهاد در فضای مجازی خود را آماده کنید

 

رهبر وفضای مجازی

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از  طلاب حوزه های علمیه تهران

 

«هدایت فکری و دینی»، «هدایت سیاسی و بصیرت افزایی» و «راهنمایی و حضور در عرصه خدمات اجتماعی» را سه وظیفه عمده روحانیت برشمردند.

طلاب باید با کسب صلاحیتها و آگاهیهای لازم، در دنیای متفاوت امروز خود را برای ایفای مسئولیتهای تعیین کننده در جامعه آماده کنند.

اگر همه تخصصهای مورد نیاز یک جامعه به بهترین شکل وجود داشته باشد اما جامعه، دینی نباشد، آن ملت در دنیا و آخرت دچار خسران و مشکلات واقعی خواهد بود و این مسئولیت عظیم یعنی تبدیل جامعه به جامعه ای دینی، بر عهده علما و روحانیت و طلاب است.

ایشان مفهوم هدایت دینی را «تبیین اندیشه های ناب اسلامی» خواندند و با اشاره به تأثیر فضای مجازی در افزایش شبهات دینی و وجود انگیزه های سیاسی برای تزریق افکار منحرف و غلط در ذهن جوانان تأکید کردند: این میدان، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده، وارد عرصه مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند.

 «اسلام ارتجاعی، متعصب، بدون فهم حقایق معنوی و دچار جمود در ظواهر» را، نمود واقعی تفکرات انحرافی می باشد و در لبه دیگر این قیچی، «اسلام التقاطی» و «اسلام آمریکایی» مشغول مقابله با «اسلام ناب» هستند.

«درک اسلام ناب و متکی بر کتاب و سنت» را با ابزار خرد و اندیشه اسلامی، وظیفه مهم روحانیون است.  راه انبیاء، ترویج این تفکر اصیل است و روحانیون نیز ادامه دهنده‌ی همین راه سعادت بخش یعنی هدایت دینی مردم هستند.

 هدایت عملی مردم را مکمل هدایت اندیشه ای آنان است . با بهترین روشها، مردم را به عبادات و ظواهر و مصادیق دینی از جمله صدق، امانت، تقوا، ترک منکر، امر به معروف و سبک زندگی صحیح، هدایت کنید.

 عمق بخشیدن به اعتقادات موروثی مردم را مهم میباشد و  باید با استدلال صحیح، اعتقادات موروثی را که ممکن است در گذر زمان دچار زوال شده باشند، عمق ببخشید و به مسیر صحیح بکشانید.

 «هدایت سیاسی» را دیگر وظیفه مهم علما و روحانیون است و علت تأکید مکرر بر ضرورت انقلابی بودن حوزه های علمیه این است که استمرار حرکت صحیح و انقلابیِ کشور و جامعه، بدون حضور مستمر روحانیت امکان‌پذیر نیست.

 قضایای «تنباکو، مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت» مشروطیت و نهضت ملی به علت استمرار نیافتن حضور روحانیت به اهداف خود نرسید، اما هنر امام خمینی(ره) این بود که نگذاشت دشمن، حضور روحانیت را در حرکت عظیم انقلاب و پس از آن متوقف کند چرا که در غیر این‌صورت، نه انقلاب پیروز می‌شد و نه جمهوری اسلامی به حرکت خود ادامه می‌داد.

 آمریکایی‌ها از اول انقلاب در صدد حذف روحانیت از حرکت عمومی ملت ایران بوده‌اند تا در مرحله بعد، حضور مردم در صحنه از بین برود و سپس انقلاب به شکست بینجامد اما تاکنون موفق به تحقق این هدف نشده اند و به فضل الهی نخواهند شد.

 در زلزله بیداری اسلامی هم، «دین»، مردم را به میدان کشاند اما چون دستگاههای دینی در آن کشورها متفرّق هستند، این کار استمرار نیافت و بیداری به نتیجه لازم نرسید، اما در جمهوری اسلامی، تداوم حضور علما و روحانیون و در نتیجه حضور مردم در عرصه ها، استمرار حرکت انقلاب را ممکن کرده است.

 سومین وظیفه مهم روحانیت یعنی «حضور هدایتگر و نیز میدانی در عرصه خدمات اجتماعی» پرداختند.

 حضور طلاب در خدمات رسانی به مردم، مدرسه سازی، بیمارستان سازی، کمک به مردم هنگام حوادث و دیگر عرصه ها، نیروهای مردمی را نیز به صحنه می آورد و منشأ خدمات خواهد شد.

 طلاب برای «درس خواندن خوب و تهذیب نفس»،  همت خود را برای ایفای مسئولیت های روحانیت که هیچ تخصص دیگری نمی‌تواند جایگزین آن شود، به‌کار گیرید؛ البته این کار نباید به معنای هدف گیری مناصب و مقامات و عناوین باشد بلکه در همه اوقات باید کسب رضایت پروردگار و امام عصر(عج)، هدف اصلی قرار گیرد.

 «مراقبت از اینکه حوزه های علمیه از شیوه‌ی طلبگی به شیوه‌ی دانشگاهی گرایش پیدا نکنند»، «طرح آموزش اخلاق در حوزه ها» و «منطقه ای کردن گزینش و جذب طلاب»، از مسئولیت مدیران حوزه ها است که باید پس از بررسی های لازم در خصوص این موضوعات تصمیم گیری کنند.

منبع:

به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای

تیپ اختر (سوره طارق )

 

تیپ اختر

 

و السَّمَاءِ و َالطَّارِقِ (1) و َمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (2)  النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳).


سوگند به آسمان و (ستاره) كوبنده. و تو چه مى‏ دانى ستاره كوبنده چيست. همان ستاره نافذ

 

ستاره شناسان، تپ اخترها را با ضربان های رادیویی ای که در فواصل زمانی یکسان از آنها تابش می شود تشخیص می دهند. تشکیل یک تپ اختر، با تشکیل یک ستاره نوترونی بسیار مشابه است. وقتی که یک ستاره با جرم ۴ تا ۸ برابر جرم خورشید ما، در جریان یک انفجار ابرنواختری می میرد، لایه های فوقانی خود را به فضا می فرستد و هسته داخلی ستاره زیر فشار گرانشی خود فرو می ریزد. نیروی گرانش آنچنان قوی است که بر نیروی نگه دارنده اتم های سازنده هسته ستاره غلبه کرده و با فشرده شدن بیش از حد اتم و در نتیجه برخورد الکترون ها و پروتون های آن به یکدیگر، نوترون تشکیل می شود. نیروی گرانش بر سطح یک ستاره نوترونی، در حدود ۱۱^۱۰×۲ برابر نیروی گرانش بر سطح زمین است.

تپ اخترها، در واقع ستاره های نوترونی چرخان هستند. آنها انرژی را از قطب های مغناطیسی اشان به بیرون ساتع می کنند؛ اما به دلیل این که محور چرخشی و محور مغناطیسی آنها بر هم منطبق نیست و نیز به دلیل چرخش فوق العاده سریع آنها، ما این تابش مغناطیسی را بصورت ضربان هایی با فواصل زمانی یکسان می بینیم؛ چیزی مثل یک فانوس دریایی. البته شرط سوم برای مشاهده یک پالسار این است که زمین در راستای یکی از قطب های آن قرار بگیرد تا تابش ها را دریافت کند.

تپ اخترها از جنجالی ترین اکتشافات قرن بیستم محسوب می شوند که از آنها صدایی شبیه صدای چکش صادر می شود. به همین خاطر دانشمندان آن ها را چکشهای غول پیکر نامیده اند.
آن ها بعد از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیده اند که این ستاره ها از خود امواج بسیار قوی و نفوذ کننده ای صادر می کنند که توانایی نفوذ از همه چیز را داراست؛

http://bigbangpage.com/astronomy/%D8%AA%D9%BE-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/


در یک نتیجه کلی می توان گفت که آنها “کوبنده” و “نافذاند". قرآن با عباراتی رسا این حقیقت را بیان کرده است.آنجاکه به این نوع ستاره ها سوگند یاد کرده است .

کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک

 

فضای مجازی

 

« یتیم اینترنتی »

کودکانی هستند که والدینشان در فضای مجازی غرق شده وفرصت تعامل باآنها راندارند.

این کودکان به شدت احساس تنهایی می کنند .

 

کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک.

کاش من هم یک گیگ اینترنت پر سرعت بودم تا هر از گاهی دستان پر مهر پدر و مادرم را لمس میکردم. 

مرا با حرص و ولع وصف ناشدنی در آغوش می‌کشیدند و شب‌ها در بغلشان می‌خوابیدم

اما افسوس که انسان هستم و یک کودک!!!! 

یتیم اینترنتی کودکانی هستند که والدین‌شان به حدی در باتلاق عمیق فضای مجازی غرق شده اند 

فرصت جزئیترین تعامل را با آنها ندارند و به شدت احساس تنهایی و طرد شدن می‌کنند.

 

 لطفا مواظب باشید کودکان‌تان، یتیم اینترنتی نشوند.

قبلا وقتی از اصطلاح یتیم استفاده میشد ناخودآگاه کودکانی سیاه بخت، فقیر و بیچاره در اذهان تداعی میشد که از شانس بدشان مادر یا پدر خود را از دست داده بودند و شدیداً از کمبود عاطفه، رنج میبردند و فردی درجه دوم از بستگان (عمو، عمه، دایی و…) حضانت تربیت و پرورش کودک را بر عهده میگرفتند. این کودکان در اغلب مواقع به دلیل الگوهای فرهنگی و اجتماعی بکر، یکدست، یکپارچه و همگن در جامعه و از طرف دیگر حساسیت و احساس مسئولیت فرد مراقبت کننده، به ندرت دچار خلاءهای روانی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی میشدند و تقریبا مثل بقیه کودکان همسن و سال خود مراحل رشد روانی، جسمانی و اجتماعی را طی میکردند.

اما امروزه دیگر وقتی اصطلاح یتیم بکار برده میشود، گاهی اوقات متفاوت از آن چیزی است که قبلا استفاده می‌شد. همانطور که در دنیای معاصر، بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم، معانی دیگری یافته اند، واژه یتیم هم از این گردباد تغییرات بدقواره، شکل و شمایل دیگری به خود گرفته است.

یتیم اینترنتی برای کودکانی استفاده میشود که در دنیای مدرن امروزی، با وجود حضور والدین و تمام امکانات رفاهی و آسایش روز افزون و با وجود شبکه ارتباطی گسترده و در دسترس، اما به شدت احساس تنهایی و طردشدگی می‌کنند.

آری، امروزه در بسیاری از خانواده ها با کودکانی برخورد میکنیم که یتیم اینترنتی به حساب می آیند و با وجود والدینی تحصیلکرده، باکلاستر از اروپاییها!، اوپن مایند! و آپدیتِ آندرویدی! اما به شدت احساس تنهایی، خلاء عاطفی و انزوا میکنند و یتیم اینترنتی به حساب می آیند. این کودکان با وجود اینکه شبحِ جسمِ مسکوتِ کلیکگر پدران و مادران خود را در محیط خانه احساس میکنند، اما ابراز میدارند که در ۲۴ ساعت گذشته یکبار هم شاهد تعامل خود با والدین یا پدر و مادرش با هم نبوده اند. این کودکان اظهار میکنند که در اغلب اوقات که از مدرسه برمیگردند و سلام می‌کنند حتی مادرشان که روی مبلها لم داده جواب سلام وی را با سر میدهد و حتی به او نیم‌نگاهی هم نمیکند. مادرشان در حالی که با تلفن خانه با دوستش صحبت میکند با موبایلش هم چت میکند. این کودکان در ادامه می‌گویند حتی زمانی که مادرمان، ما را در انجام مشقها کمک می‌کند با یکدست ما را راهنمایی میکند و با دست دیگر چت می‌کند.

پدرم که ظهرها از سرکار برمیگردد به محض رسیدن به منزل، اولین کارش روشن کردن وای فای گوشی و چک کردن پیامها می‌باشد تا جایی که فرصت نمیکند دست و پاهایش را بشوید، پدرم خیلی سرسری در حالی که با گوشی چت میکند نهار می‌خورد و سریع میگوید من میخوام برم اتاق خودم استراحت کنم در حالی که تا یک ساعت چت میکند بعد خوابش میبرد، اما اگر بعد از صرف نهار من بهش بگویم بابا امروز تو مدرسه این دعوت‌نامه را به من دادند در جوابم میگوید الان خوابم میاد بذار بعداً نگاش میکنم. چند سالی است من ندیدم بعد از شام در مورد یک مسئله مهم صحبت کنیم یا کنار هم میوه بعد شام بخوریم، چون هر کسی در حالیکه با گوشی ور میرود از یخچال یه میوه بر میدارد و همونجا گاز میزند و میبلعد، در حالیکه اصلاً فکر نکنم طعم میوه را احساس کرده باشد (یکبار مامانم به جای هلو، گوجه خورده بود و تا آخرین تکه متوجه نشده بود).

چند سالی است هر کسی از اعضای خانواده جدا جدا میخوابند، یکی روی مبلها، موبایل در دست خوابش میبرد و یکی دیگر زیر پریز برق و آن یکی هم شاید تا نزدیکای صبح نخوابد. کار به جایی رسیده است که در روزهای تعطیل دور شدن از خانه و رفتن به یک مسافرت تبدیل به یک معضل شده است چون باید برای چند ساعت از مودم دور باشند (چه بیتابانه می‌خواهمت، ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری! چه بیتابانه تو را طلب می‌کنم!) حتی گاهی اوقات برای چند ساعت دوری از مودم خانه، باید یک بسته اینترنتی بخرند تا روی گوشی هم به اینترنت دسترسی پیدا کنند.

آری، تیغ دو لبه اینترنت به حدی زندگیهای امروز و کانون نیمه جان خانوادهها را تحت تأثیر قرار داده که حتی پدرم وقتی دوش میگیرد احساس میکند وقتش تلف شده است. حتی اگر وقتی برای من بگذارند و با من بازی کنند احساس می‌کنند از قافلۀ سیریناپذیرِ گروههایِ لجامگسیختۀ پراکنده گوی فضای مجازی عقب مانده است.

آری، اینجاست که کودک میماند و تخیلات فریز شده ذهنی اش، تخیلاتی که نه مجالی برای ابراز مییابند و نه فرصتی برای رشد. و همینجاست که تخیلات زیبای کودکانه تبدیل به مشتی استفراغ مشمئزکننده ذهنی میشوند که خود را به شکل اختلالات روان‌شناختی از اضطراب گرفته تا احساس تنهایی میشوند و یا شاید آنها نیز با تبلت شخصیشان! غرق در دنیای غریبه مجازی شوند و با مسائل و موضوعاتی آشنا شوند که هنوز وقتش نرسیده است و این یعنی سبقت رسانه از اخلاق و اینجاست که شاهد یک اخلاق عقیم شده و سوپرایگوی گسیخته در کودک امروز و نوجوان آینده خواهیم بود. پس والدین گرامی، لطفاً نگذارید کودک‌تان، یتیم اینترنتی شود.

گفتگوی زیر، حاصل بحث و گپ میدانی با چندین کودک زیر ۱۱ سال است که ضمن جمعبندی صحبتهای آنان، تغییراتی توسط نگارنده این متن، در آن داده شده است.

«چقدر دوست داشتم والدینم، حداقل روزی یکبار هم که شده یک استیکر واقعی خنده یا بوس را به من هم میدادند. چقدر خوب می‌شد که والدینم روزی یکبار هم مرا آپلود یا دانلود می‌کردند و بغل می‌کردند. چقدر خوب میشد روزی یکبار هم که شده باکس دل مرا هم چک می‌کردند که عزیزم امروز چه افرادی برات پیام فرستادن و عزیزم امروز مدرسه چطور بود؟ کاشکی هر از گاهی حرف‌های کودکانه مرا هم ریپلی میدادند و برایم یک کامنت تأیید حتی با سر هم میشد میگذاشتند. کاشکی هر از گاهی ویژگی‌ها و کارهای خوب مرا هم فوروارد می‌کردند و به زبان می‌آوردند.

کاشکی روزی یکبار هم که شده عکسِ پروفایلِ روزنۀ تخیلاتِ کودکانۀ مرا چک می‌کردند تا ببینند پروفایلم چه تغییری کرده است. کاشکی هر از گاهی رفتارهای بد مرا ادیت می‌کردند و راه درست را به من نشان می‌دادند تا اشتباهات گذشته را تکرار نکنم. کاشکی پدر و مادرم روزی یکبار برای هم یک پیام را میفرستادند و در باکس اینترنتی یا عاطفی آنها یک پیام از طرف مقابل بود. چقدر خوب می‌شد برای جوک‌های من هم استیکر مُردم از خنده میفرستادند و یا حتی پیام‌های مرا تنها چک می‌کردند. کاشکی همانطور که نگران اتمام حجم اینترنت خود هستند به همان اندازه هم نگران تنهایی من بودند. چقدر خوب می‌شد همانقدر که نگران دزدیده شدن اینترنت و استفاده دزدکی دیگران از اینترنت خودشان هستند به همان اندازه نیز نگران اغفال من از سوی دوستانم باشند. کاشکی من هم یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک.

دکتر مختار ویسانی

مناظره عقل و عشق

 

شهید

 

مناظره عقل و عشق

راوی

آماده باشید كه وقت رفتن است …

عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو… واین هر دو، ‌عقل وعشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. در روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویه، امام حسین آگاه شد كه عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مكه وارد شده است تا او را مخفیانه دستگیر كنند و به شام برند و اگرنه … حرمت حرم امن را با خون او بشكنند. آنان كه رو به سوی قبله خویش نماز می گزارند معنای حرمت حرم امن راچه می دانند؟ كعبه آنان كه درمكه نیست تا حرمت حرم مكه را پاس دارند؛ كعبه آنان قصر سبزی است در دمشق كه چشم را خیره می كند. آنجا بهشتی است كه در زمین ساخته اند تا آنان را از بهشت آسمانی كفایت كند… واز آنجا شیطان بر قلمرو گناه حكم می راند، بر گمگشتگان برهوتِ وهم ، بر خیال پرستانی كه در جوار بهشت لایتناهای رضوان حق، ‌سر به آخور غرایز حیوانی و دل به مرغزارهای سبزنمای حیات دنیا خوش داشته اند ، حال آنكه این همه ، سرابی است كه از انعكاس نور در كویر مرده دل های قاسیه پیدا آمده است . كعبه قبله احرار است .

رستگان از بندگی غیر؛ اما اینان بت خویشتن را می پرستند . امام برای اعمال حج احرام بسته است و لكن اینان احرام بسته اند تا شمشیرهای آخته خویش را ازچشم ها پنهان دارند … شكستن حرمت حرم خدا برای آنان كه كعبه را نمی شناسند چندان عظیم نمی نماید و اگر با آنان بگویی كه امام حسین(ع) برای پرهیز از این فاجعه مكه را ترك گفته است در شگفت خواهند آمد… اما آن كه می داند حرم خدا نقطه پیوند زمین و آسمان است ، درمی یابد كه شكستن حرمت حرم آن همه عظیم است كه چیزی را با آن قیاس نمی توان كرد.

بلا در كمینِ نزول بود و ابرهای سیاه ازهمه سو ، شتابان ، بر آسمان دره تنگ مكه گرد می آمدند و فرشتگانِ همه آسمان ها در انتظار كلام « كُن » بی قرار بودند ؛‌ و اذا قضی امرا فانما یقول له كن فیكون . در میان « كُن » و « یكون» تنها همین « فا » ( ف )‌فاصله است ،‌ و آن هم در كلام ، نه در حقیقت . آیا امام كه خود باطن كعبه است ، اذن خواهد داد كه این بدعت عظیم واقع شود و حرمت حرم باخون او شكسته شود‌؟ … خیر.

امام حج را با نیت عمره مفرده به پایان بردند و آنگاه عزم رحیل را با كاروانیان در میان نهادند: « الحمدلله ، ماشاءالله و لا قوه الا بالله و صلی الله علی رسوله … مرگ ، بر بنی آدم ، چون گردن آویزی بر گردن دختری زیبا آویخته است ، و چه بسیار است وَلَه و اشتیاق من به دیدار اسلافم ، {چون } اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف ؛ و برای من قتلگاهی اختیار شده است كه اكنون می بینمش . گویا می بینم كه بند بند مرا گرگان بیابان ، بین نواویس و كربلا از هم می درند و از من شكمبه های خالی و انبان های گرسنه خویش را پر می كنند .» «گریزگاهی نیست از آنچه بر قلم تقدیر رفته است .

رضایت خدا ، رضایت ما اهل بیت است ؛ بر بلایش صبر می ورزیم و او نیز با ما در آنچه پاداش صابرین است وفا خواهد كرد . اگر پود از جامه جدا شود، اهل بیت نیز از رسول خدا جدا خواهند شد … آنان در حظیره القدس با او جمع خواهندآمد ، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده ای كه بدانان داده است وفا خواهد كرد . اكنون آن كه مشتاق است تا خون خویش را در راه ما بذل كند و نفس خود را برای لقای خدا آماده كرده است … پس همراه با عزم رحیل كند كه من چون صبح شود به راه خواهم افتاد . ان شاءالله .»

راوی

صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا ، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ،‌ و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟ آنان را می گویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است . هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است . پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. واگر نه ، این راحلان قافله عشق ، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند ؟
الرحیل ! الرحیل !

اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را !

اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را ! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند … راحلان طریق عشق می دانند كه ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش می خواند .

« ابوبكر عمر بن حارث » ، « عبدالله بن عباس » كه در تاریخ به « ابن عباس » مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنیفه ، هر یك به زبانی با امام سخن از ماندن می گویند … و آن دیگری ، عبدالله بن جعفر طیار ، شوی زینب كبری ، از «یحیی بن سعید » ، حاكم مكه ، برای او امان نامه می گیرد… اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است كه عشق به عقل می دهد ؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد ، بی تردید عشق را تصدیق خواهد كرد . محمد بن حنیفه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت : « یا حسین ، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنیفه ، برادر امام ، شب گذشته او را از پیمان شكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد .

امام فرمود: « آری ، اما پس از آنكه از تو جدا شدم ، رسول خدا به خواب من آمد و گفت : ای حسین ، روی به راه نِه كه خداوند می خواهد تو را در راه خویش كشته بیند.» محمد بن حنیفه گفت :‌‌« انا لله وانا الیه راجعون …»

راوی

عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو ، عقل و عشق را ، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد ، عشق را در راهی كه می رود ، تصدیق خواهد كرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست . عبدالله بن جعفر طیار ، شوی زینب كبری(س) نیز دو فرزند خویش ـ « عون » و « محمد » ـ را فرستاد تا به موكب عشق بپیوندند و با آن دو ، نامه ای كه در آن نوشته بود :‌« شما را به خدا سوگند می دهم كه ازاین سفر بازگردی. از آن بیم دارم كه در این راه جان دهی و نور زمین خاموش شود . مگرنه اینكه تو سراج مُنیر راه یافتگانی ؟»… و خود از عمروبن سعید بن عاص درخواست كرد تا امان نامه ای برای حسین بنویسد و او نوشت .

راوی

عجبا! امام مأمن كره ارض است و اگر نباشد ،‌خاك اهل خویش را یكسره فرو می بلعد ، و اینان برای او امان نامه می فرستند … و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست ؟ عقل را ببین كه چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببين كه چگونه  پاسخ می گوید :« آن كه مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت می كند هرگز تفرقه افكن نیست و مخالفت خدا و رسول نكرده است . بهترین امان ، امان خداست .و آنكس كه در دنیا از خدا نترسد ، آنگاه كه قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود . و من از خدا می خواهم كه در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم … »

عبدالله بن جعفرطیار بازگشت ، اگرچه زینب كبری(س) و دو فرزند خویش ـ عون و محمد ـ را در قافله عشق باقی گذاشت .

راوی

یاران ! این قافله ، قافله عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانه فرات می رسد ، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد كه :‌الرحیل ، الرحیل . از رحمت خدا دور است  كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. ای دعوت فیضانی است كه علی الدوام ، زمینیان را به سوی آسمان می كشد و … بدان كه سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن ، چشمه خورشید می جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمی دارد در تپیدن ؛ حسین ، حسین ، حسین ،‌حسین . نمی تپد ، حسین حسین می كند .

یاران ! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن ، كه گذرگاه است … گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای كه كسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفكند ؟… و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا ، و كدام انیسی از مرگ شایسته تر ؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین كه از من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب كنید.

شهید آوینی

حوری عزیزم‼️

 

فاو بودیم!

گفتم: « احمد! گلوله که خورد کنارت، چی شد؟»

گفت: « یه لحظه فقط آتيشِ انفجارشو دیدم و بعد دیگه چیزی نفهمیدم».

گفتم: خب! گفت:« نمی‌دونم چه قدر گذشت که آروم چشمامو باز کردم؛ چشمام، تارِتار می‌‌‌دید.

فقط دیدم چند تا حوری دور و برم قدم می‌‌‌زنند. یادم اومد که جبهه بوده‌ام و حالا شهید شده‌ام. خوشحال شدم.

می‌‌‌خواستم به حوری‌ها بگم بیایید کنارم؛ اما صِدام در نمی‌اومد.

تو دلم گفتم: خب، الحمدلله که ما هم شهید شدیم و یه دسته حوری نصیبمون شد.

می‌‌‌خواستم چشمامو بیشتر باز کنم تا حوریارو بهتر ببینم؛ اما نمی‌شد.

داشتم به شهید شدنم فکر می‌‌‌کردم که یکی از حوری‌ها اومد بالا سرم. خوشحال شدم.

گفتم: حالا دستشو می‌‌‌گیرم و می‌‌‌گم حوري عزیزم! چرا يه خبري از ما نمیگيري؟! خدای ناکرده ما هم شهید شديم!.

بعد گفتم: نه! اول می‌‌‌پرسم: تو بهشت که نباید بدنِ آدم درد کنه و بسوزه؛ پس چرا بدن من این قدر درد می‌‌‌کنه؟!

داشتم فکر می‌‌‌کردم که یه دفعه چیزِ تیزی رو فرو کرد تو شکمم. صِدام در اومد و جیغم همه جا رو پر کرد.

چشمامو کاملاً باز کردم دیدم پرستاره. خنده‌ام گرفت.

گفت: « چرا می‌‌‌خندی؟»

دوباره خندیدم وگفتم: چیزی نیست و بعد کمی نگاش کردم وتو دلم گفتم: خوبه این حوری نیست با اين قيافش؟

مجموعه اکبرکاراته