کلید واژه: "مهدی کاظم بابایی"

داداش حضور قلب نداری با ما نگرد

      مهدی کاظم‌بابایی یکبار در صف نماز جماعت کنار رضا ایستاده بود. رضا در رکعت دوم قبل از تشهد خواست قیام کند. کمی نیم‌خیز شد و دوباره نشست و تشهد را خواند. بعد از نماز مهدی خیلی جدی سمت رضا برگشت: داداش حضور قلب نداری کنار من نشین! خنده‌مان بلند شد.… بیشتر »