موضوعات: "مهدویت" یا "عوامل تأخیر ظهور" یا "اشعار مهدوی" یا "مهدویت در کلام اهل بیت (س)" یا "مهدویت در کلام امام رضا (ع)" یا "مهدویت در کلام امام جواد (ع)" یا "تربیت نسل مهدوی" یا "مهدویت در قرآن"

یک انقلاب اسلامی فاصله

 

 

بین این دو تصویر یک انقلاب اسلامی فاصله هست…
#بدون_شرح

 

 

 

رابطه‌ای به نفع دو کشور

 

 

مروری بر تأکید مکرر رهبر معظم انقلاب بر منافع ایران، عربستان و جهان اسلام از گسترش همکاری‌های دو کشور در پنج دیدار مقامات عربستان با ایشان در ۲۸ سال اخیر
در دیدار امیر عبدالله ولیعهد عربستان؛ ۱۳۷۶/۰۹/۱۸:

وحدت کلمه‌ی کشورهای اسلامی امری ضروری و مهم است. باید برای روابط نزدیک و برادرانه میان کشورهای اسلامی تلاش مجدّانه‌ای به عمل آید، زیرا این کار برای اسلام و مسلمانان قطعاً خیر و برکت به همراه خواهد داشت، هرچند که دشمنان اسلام از تحقّق این آثار نگرانند. توسعه‌ی ارتباطات و همکاری میان دو کشور ایران و عربستان سعودی برای طرفین و به‌ویژه برای جهان اسلام، دارای فواید فراوان است.

در دیدار امیر سلطان بن عبدالعزیز معاون دوم شورای وزیران و وزیر دفاع عربستان؛ ۱۳۷۸/۰۲/۱۴:

به توطئه‌های تبلیغاتی دشمنان اسلام برای ممانعت از همکاری میان کشورهای اسلامی توجّه داشته باشید.

در دیدار عبدالعزیز الخویطر فرستاده ویژه پادشاه عربستان؛ ۱۳۷۸/۱۱/۳۰:

استحکام صمیمانه و روزافزون روابط و علایق ایران و عربستان به نفع طرفین و به صلاح دنیای اسلام و امّت اسلامی است.

در دیدار سعود الفیصل وزیر امور خارجه عربستان؛ ۱۳۸۵/۰۳/۲۲:

همکاری و روابط گسترده‌ی جمهوری اسلامی ایران و عربستان علاوه بر این‌که در بر دارنده‌ی منافع کوتاه‌مدت و بلند‌مدت برای دو کشور است، برای جهان اسلام نیز بسیار مفید خواهد بود.

در دیدار خالد بن سلمان وزیر دفاع و فرستاده ویژه پادشاه عربستان؛ ۱۴۰۴/۰۱/۲۸:

سال‌ها پیش همین جا که شما نشسته‌اید عمویتان ملک عبدالله نشسته بود؛
من به او گفتم: ارتباط صمیمی باعربستان را به سود خود می‌دانیم. اگر شما هم آن را به سود خودتان می‌دانید ارتباطات می‌تواند مستحکم شود. اعتقاد ما این است که ارتباط میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان برای هردو کشور مفید خواهد بود و دو کشور می‌توانند تکمیل‌کننده یکدیگر باشند. گسترش روابط میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان دشمنانی دارد. باید بر این انگیزه‌های خصمانه فائق آمد و ما در این خصوص آماده هستیم.

 

 

 

فاش شدن راز ۱۱ سپتامبر توسط ژنرال آمریکایی

 

جنرال وسلی کلارک رئیس سابق ستاد ارتش امریکا و فرمانده سابق ناتو

در سال ۲۰۰۷ با صراحت اعلام کرد که حادثه ۱۱ سپتامبر بهانه‌ای برای ویران کردن لبنان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و ایران بود.

این جنرال کهنه کار آمریکا ادامه داد:
تمام ۷ کشور به غیر ایران با جنگ نابود شدند. ولی به دلیل قدرت نظامی ایران، استراتژی به نابودی نرم تغییر کرد.

او همچنین گفت تحریم‌ها ۲ هدف دارند. یا ایران دچارآشوب می‌شود، که پروژه سوریه (جنگ داخلی) اجرا می‌شود. یا ایران تسلیم مذاکره می‌شود که پروژه عراق و لیبی (خلع سلاح و حمله نظامی) اجرا می‌شود.
ایرانی راهی جز پیروزی در جنگ اقتصادی ندارد. یا پیروز می‌شود و ابرقدرت می‌شود یا شکست می‌خورد و نابود می‌شود.

از این گفت و گو سالها می‌گذرد و کشورمان، ایران توانست مقابل شدیدترین تحریم‌های اقتصادی مقاومت کند و از پس تهدیدهای نظامی هم عبور کند.

اکنون این ایران است که سرنوشت منطقه غرب آسیا را تعیین می‌کند و به یک قدرت جهانی تبدیل شده است.

 

منبع:کتاب برج های دوقلو

نوشته : خوان آنتونیوسارین (استاددانشگاه)

 

 

شیعه علی، رسم او را می‌پیماید

 

معاویه به امیرالمؤمنین ﷺ نامه نوشت که آماده‌ی جنگ شو. من با سپاهى به ملاقات تو خواهم آمد که تابِ دیدار آنرا نداشته باشى!

نامه که به دست حضرت رسید، آنرا باز کرد و خواند سپس در پاسخ نوشت:

بسم‌ الله الرحمن الرحیم
از بنده خدا و پسر بنده خدا علی بن ابی طالب به معاویه بن ابی سفیان
بدان که من کشندهٔ قوم تو؛ عمو؛ دایی و جد تو در جـ.نگ بدر بودم
شمشیری که با آن، ایشان را به درک واصل کردم، هنوز نزد من است
پس خوب بیندیش و هر کار خواستی بکن.

آنگاه حضرت طِرِمّاح را که از یارانش بود خواست و نامه را به او داد، عمامه‌اش را بر سر طرماح بست و او را با شتری تیزرو راهی دمشق نمود.

به دمشق که رسید، از کاخ معاویه سوال کرد.
هنگامی که به درب کاخ رسید، معاویه و یارانش را خواست.
دربان گفت:
آنها در باب‌الخضرا هستند
پس به سمت ایشان رفت.
یکی از آنها گفت:
بیابان‌نشینی نزد ما آمده، خوب است او را مسخره کنیم
پس به طرماح گفتند:
ای بیابان‌نشین!
آیا نزد تو از آسمان خبری است؟
طرماح گفت:
آری
خداوند متعال در آسمان است
ملک‌الموت در هوا
و علی ﷺ در پشت سرتان
پس ای مردم بدبخت و شقی!
منتظر بلایی باشید که بر سرتان فرود خواهد آمد.
پرسیدند از کجا می‌آیی:
طرماح گفت:
از نزد آزاد مردی پاک و پاکیزه؛ نیکو خصال و با ایمان
پرسیدند:
با چه کسی کار دارى؟
گفت: مى‌خواهم با امیرتان ملاقات کنم.
گفتند:
معاویه، در این ساعت با اطرافیان خود سرگرم مشورت در امور مملکت است، امروز نمى‌توانى او را ببینی!
طرماح گفت:
خاک بر سرش
او را با رسیدگى به امور مسلمین چه کار؟!
خبر به معاویه رسید
به فرزندش یزید دستور داد مجلسی بیاراید و آنچه لازمه شوکت دربار است، فراهم سازد.

طرماح راه افتاد تا نزد معاویه برود.
لشکر را که در میدان دید گفت:
اینها کیستند که همگان زبانه جهنم‌اند و شبیه کسانى که در تنگناى جهنم جمع شده‌اند؟!
وقتی به نزدیکی یزید رسید، گفت:
این نجس کیست؟
یزید عصبانی شد و قصد قتـ.لش را کرد اما تأمل کرد که بدون اذن پدر، کاری نکند.
به او گفت: حاجتت چیست؟
طرماح گفت:
حاجت من این است که با معاویه بنشینم تا ببینم از بین این دو نفر
کدام سزاوارتر به خلافت اند.
یزید پرده را بالا زد و اذن دخول داد.
طرماح با کفش بر بساط معاویه وارد شد.
به او اعتراض کردند که کفش‌هایش را درآورد
گفت:
مگر اینجا وادی مقدس است ؟
نگاهش به معاویه افتاد و گفت:
سلام بر تو ای پادشاه عاصی
عمرو عاص به او اعتراض کرد که چرا
امیرالمومنین نگفتی؟!
طرماح گفت:
احمق! مؤمنین ما هستیم، چه کسی او را امیر کرده که امیرالمومنین بخوانم؟!
معاویه گفت:
چه همراه داری؟
گفت: نامه‌ای مهر شده از امام معصوم
معاویه گفت: خب نامه را بده
طرماح گفت: خوش ندارم پای بر بساطت بگذارم
معاویه گفت:
پس چه کنیم؟
طرماح گفت:
از جایت بلند شو و نامه را بگیر!
معاویه با عصبانیت بلند شد و نامه را گرفت و خواند.
سپس گفت: علی را در چه حالی وداع کردی؟
طرماح گفت:
در حالیکه مانند ماه شب چهارده بود و یارانش همچو ستارگان فروزان.
ای معاویه!
علی ﷺ مردی‌ست دلاور که با هر سپاهی روبرو شود، آنرا درهم شکند.
و تا میتوانست حضرت را مدح نمود.
معاویه برای اینکه او را بخرد، گفت:
نظرت درباره جایزه چیست؟ از من میگیری؟
طرماح گفت:
من می‌خواهم جان تو را بستانم، مال تو که چیزی نیست
معاویه ده هزار درهم به او داد
طرماح گفت:
بیشترش کن که از مال پدرت نمیدهی .
ده هزار درهم دیگر اضافه کرد
طرماح باز هم بیشتر خواست
معاویه ده هزار درهم دیگر داد

عمرو عاص گفت:
جایزه امیر را چگونه می‌بینی؟
طرماح گفت:
این‌ها اموال مسلمین است!
معاویه به کاتب گفت جواب نامه را بنویس:
از معاویه به علی بن ابی طالب؛
لشکری به سویت خواهم فرستاد که یک سر آن کوفه و انتهایش ساحل دریا باشد!
طرماح نامه را که دید گفت:
سبحان الله!
نمیدانم کدام دروغت را باور کنم!
اى معاویه! على را به جنگ تهدید میکنى و مرغابى را از آب میترسانى؟!
سپس نامه را گرفت و همراه با سکه‌ها راهی کوفه شد
معاویه گفت:
اگر من همه دارائى خودم را به یکى از شما مى‌دادم، نمى‌توانستید یک درصدِ آنچه را که این اعرابى از رسالت امامش انجام وظیفه کرد، انجام دهید.
به خدا قسم دنیا بر من تنگ و تاریک شد.

عمرو عاص گفت:
اگر قرابتی با پیامبر اسلام همچون قرابت علی با او، داشتی و اگر حق با تو بود، ما هم به تو بیشتر از اعرابى احترام مى‌گذاشتیم.

معاویه گفت: خدا دهن تو را بشکند.
به خدا قسم، این سخنِ تو کوبنده‌تر از کلامِ اعرابى بود. به تحقیق که دنیا بر من تنگ و تاریک شد

بحارالانوار ج۳۳ ص۲۸۹

گفتن مذاکرهٔ منطقه‌ای؛ موشکی و هسته‌ای، گفتیم فقط هسته‌ای
گفتن مستقیم، گفتیم غیر مستقیم
گفتن امارات، گفتیم عمان
گفتن برچیدن اساس هسته‌ای، گفتیم اساس قابل گفتگو نیست

شیعه علی، رسم او را می‌پیماید …

محو شدن كار خير از ديوان اعمال

 

روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد.

پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت.

يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه:

يا روح اللّه! يار با عجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم.

 

📚 برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز