پیرمردی که جوانان ایرانی از او روحیه میگرفتند

 

به‌مناسبت شهادت آیت‌الله محمد صدوقی در ۱۱تیر ۶۱ و دهمین روز از ماه مبارک رمضان

 با پیرمردی‌ای كه داشت بسیارى از اوقات در جبهه ها بود، من در چندين جبهه‌ى بسيار سخت ايشان را ديدم كه واقعا براى من قابل باور نبود. در منطقه غرب، در زمستان، هواى سرد، ايشان بود. در جنوب، در هواى گرم، در تابستان، ايشان بود.

 توى سنگرها میرفت، با رزمندگان شب را به صبح میرساند، در هنگام حمله آن‌جا بود، برايشان دعا میخواند، مخصوصا در كردستان، در مريوان ايشان رفت و آمد متعددى داشت، خيلى هم به آنها به اهالى منطقه‌كردنشين ما، ايشان احساس علاقمندى و عطوفت مى‌كرد.

 يادم نمى‌رود كه ايشان در همين اواخر يك پولى جمع كرده بودند كه در مريوان تأسيساتى را بنا كنند، براى رفاه مردم. دنبال اين بودند كه يک کارى در مريوان انجام بدهند. در حالى كه خب یک روحانىِ امام جمعه ساكن مناطق مركزى ايران، غالبا به فكر اين نمى‌افتد كه حالا در فلان شهر كردنشين لب مرز با آن وضع بحرانى برود آن‌جا و بماند و صحبت كند و تماس بگيرد و نيازهايشان را برآورد كند و بسنجد و بعد برگردد پول جمع كند و بخواهد آن‌جا چيزى بنا كند، كار عمرانى بكند؛ واقعا كم‌نظير بود.

 همین حركت ایشان در جبهه‌ها و رفت‌وآمدها جوانها را تشويق مى‌كرد به یک حركت فداكارانه‌ى نظامى و بسیجِ به سمت جبهه‌ها. چه جوانهای یزد را و چه جوانهاى غیر یزد را از تهران و قم و مشهد و اصفهان و جاهاى دیگر؛ وقتى مى‌ديدند اين پيرمردِ محاسن‌سفید دارد مى‌آید توى جبهه، يك چنين حالتى داشتند.

مقام معظم رهبری
۶۲/۲/۳

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.