موضوعات: "مردان بی ادعا" یا "خاطرات طنز جبهه" یا "کلام شهید" یا "الگوی من شهدا"

« دوست شهیدت کیه...؟؟؟ »

 

شهید مصطفی صدرزاده همیشه تاکید داشت يک شهید انتخاب کنید :

 برید دنبالش بشناسیدش

 باهاش ارتباط برقرار کنید

 شبیهش بشيد

حاجت بگیرید شهید میشید

تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟

از اون رفیق فابریکا؟؟

از اونا که همیشه باهمن؟؟

امتحان کردی؟؟

هرچی ازش بخوای بهت میده!!

آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه

میخوای باهاش رفیق شی؟؟!!

 

گام اول:

انتخاب شهید

به یه گردان نگاه کن

به صورت شهدا نگاه کن

به عکسشون، به لبخندش

ببین کدوم رو بیشتر دوس داری

با کدوم یکی بیشتر راحتی؟!

 

گام دوم:

عهد بستن با دوست شهیدت

یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.

با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود

و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.

 

گام سوم:

شناخت شهید

تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.

عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..

گام چهارم:

هدیه ثواب اعمال خود به شهید

از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،

فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم.”

طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه!

بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه!

تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی!

 

گام پنجم:

درگیر کردن خود با شهید.

سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!

در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو..

 

گام ششم:

عدم گناه در حضور رفیق

روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه

ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟

حجاب، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و …..

 

گام هفتم:

اولین پاسخ شهید

کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت

که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..

خواب دوست شهیدتو میبینی،

دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و …

 

گام هشتم:

حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)

گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!

مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده…

شهدا گاهی نگاهی

 

شهدا

 

ایستاده ایم پای آرمان های امام و شھدا

پس در این جبھه ی جنگ نرم

خستگی هایمان را با نگاه شھدا در میکنیم

 

ترفیع درجه‌ی خلبان شهید عباس بابایی

 

نامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حضرت امام خمینی(ره)

جهت درخواست برای ترفیع درجه‌ی خلبان شهید عباس بابایی و موافقت امام راحل

 

 عباس بابایی

 

 به‌‌مناسبت شهادت شهید عباس بابایی ۱۵مرداد ۶۶

جوان حزب‌ اللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب می کرد

 

سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان درجه‌ی این جوان حزب‌اللهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست.

 وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد.

 خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام  ناسازگاری داشت.

 شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود.

 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس!  دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد.

مقام معظم رهبری
۸۳/۱۰/۲۳

 به‌‌مناسبت شهادت  شهید عباس بابایی  ۱۵مرداد ۶۶

از کامران تا سید مرتضی آوینی

 

خود را «کامران آوینی» معرفی می کرد . کراوات میزد و به فلسفه غرب علاقمند بود .
ریش پرفسوری و سیبیل نیچه ای میگذاشت و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» هربوت مارکوزه را [بـی آنکہ خوانده باشد] طوری دست میگرفت که دیگران جلد آن را ببینند …

‌ اما وقتی کامران با امام خمینی (رحمةالله علیہ) و اندیشه های امام آشنا شد ، از این رو به آن رو شد .
روزها را روزه میگرفت و بدون وضو بر سر کارهایش حضور پیدا نمیکرد .
نامش را گذاشت “سید مرتضی آوینی". او را در حقیقت خیلی ها بعد از شهادتش شناختند .

 وقتی که رهبر انقلاب به او عنوان سید شهدای اهل قلم دادند .

نظر رهبر انقلاب درباره ی شهید آوینی :

«یکی از مدیران دستگاه‌های‌ فرهنگی درباره‌ی‌ یک نفر از همین چهره‌های‌ معروف فرهنگی‌ِ خوب - که  امروز جزو شهدای‌ عالی  مقام ماست و من خیلی به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاههای‌ مختلف فرهنگی توصیه میکردم که از وجودش استفاده کنید- چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری‌ - که آن زمان برای‌ جوانان خیلی پیش می آمد - نشان میداد .

آن آقا به من گفت : بفرما ! این همان کسی است که شما این طور از او تعریف میکنید ! من عکسها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد ، چون او در این محیط بوده و حالا این گونه شده است ؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید !»

( بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا وسیما- ۸۱/۱۱/۱۵)