
شهید مهدی باکری
یک روز گرم تابستان، شهید باکری از محور به قرارگاه بازگشت، یکی از بچه.ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهرهاش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچههای بسیجی هم کمپوت دادهاید؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده، مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنهاید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما، مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچههای بسیجیاند که بیهیچ چشمداشتی میجنگند و جان میدهند، به او گفتند: حالا باز کردهایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید، مهدی با صدای گرفتهای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط سامیه بانو در 1404/03/05 ساعت 11:43:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید