موضوعات: "مردان بی ادعا" یا "خاطرات طنز جبهه" یا "کلام شهید" یا "الگوی من شهدا"

روایتی از از کتاب ف.ل.۳۱

 

 

در یکی از عملیات‌ها، برای ناهار چلوکباب برگ آوردند؛ با تمام مخلفاتش. آخ که چه طعمی داشت آن ناهار گرم! بوی برنج ایرانی‌اش، هوش از سر آدم می‌برد.

ما سفره را انداختیم و نشستیم که آقا مهدی آمد.

تا چشمش به غذاها افتاد، اخم کرد.

رو به من گفت: «این غذاها از کجا اومده؟»

گفتم: «از آشپزخونه آوردم آقا مهدی.» گفت:

«یعنی به همه از همین غذا دادند یا فقط برای فرماندهی آوردند؟»

گفتم: «نه برای همه همینه.

ناهار امروز چلوکبابه.» باز هم قانع نشد. بی‌سیم را برداشت و یکی‌یکی با فرمانده گردان‌ها تماس گرفت.

و پرسید: «غذا چی آوردن براتون؟… نوش جان… کم نیومد؟…» ظاهرا یکی‌دوجا غذا کم اومده بود.

سریع هماهنگ کرد تا برایشان ببرند. وقتی مطمئن شد غذای همه همین است و به تک‌تک بچه‌های خط مقدم هم غذا رسیده و کافی بوده و کسی گرسنه نمانده، آن‌وقت شروع به خوردن کرد.

 


از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ۶۵

 

 

 

توسل شهید به امام زمان (عج)

 

شهید داوود حق وردیان خود را سرباز حقیر امام زمان (عج) می دانست و همیشه از او مدد می گرفت.

خودش تعریف می کرد در عملیات پاوه وقتی ماشین روی مین رفته بود من و شهید افتخاری هر دو زخمی شده بودیم به امام زمان (عج) متوسل شدم در آن هنگام بود که دستی آمد و مارا در آن تاریکی راهنمایی کرد.

مناجات زیبای شهید با پروردگارش :

خدایا اعمالمان را از ریا پاک کن  و به اخلاص زینت ده.

خدایا ببخشای گناهانم را و ایمانم ده تا در رهت قدم بگذارم.

خدایا، کمکم کن از اسارت و بندگی نفسم رها شود تا بنده تو گردم.

خدایا، یاریم کن تا شایسته شهادت شوم شهادتی که شاهد زمان شوم.

 

 

شهید مدافع حرم که برای زائرانش دعا می کند

 

 

شهید زبر جدی نسیم یار

 

در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ

قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار می کند.

 

شهید سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانی‌آبادنو بود. او متولد مهرماه 1370از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایسته‌ای برای رزمندگان دفاع مقدس شده‌اند. از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمان‌شان خود را به قافله زینبیون می‌رسانند.

سجاد در یک خانواده شهیدپرور رشد پیدا کرد. دایی‌هایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. او دوست داشت سپاهی شود از خصوصیات بارز سجاد  به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگ‌تر‌ها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیت‌پذیر اشاره کنم. سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش دفاع می‌کرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظرهمه این خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دایی‌های شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر شهادت رااز دایی هایش  آموخته بود

سجاد در حلب سوریه شهید شد. نحوه شهادتش را اینطور روایت کرده‌اند که سجاد جانشین یکی از گروهان‌های فاطمیون بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیری‌ها شهید الوانی با اصابت تیر مستقیم دشمن به شهادت می‌رسد. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. سجاد و تعدادی از بچه‌ها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچه‌های خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیرو‌های تازه‌نفس برای تقویت قوا به بالای خاکریز می‌رود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکه‌هایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سرسجاد اصابت می‌کند که همین امر باعث آسمانی شدن سجاد می شود

بخشی از وصیتنامه :

شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.

نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود.

سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.

اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم . به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است.

 

 

مادری حضرت زهرا (س) در بیابانها

 

شهید اومد به خواب مادرش گفت مامان تو خیلی دعا کردی که جنازه‌ی من پیدا شه. منم خوشحالم که جنازه‌ام پیدا شد ولی مامان بهت بگم از اون موقعی که جنازه‌ی من پیدا شد و منو آوردند تو گلزار شهدا دفن کردند و تو شبای جمعه میای سر قبر من، مامان بهت بگم تو منو از یه مهمونی محروم کردی ! ما شهدای گمنام، شبا تو این بیابونا حضرت زهرا سلام اللّٰه علیها برای ما مامانی میکرد …

که دیدم امام فرموده سلام و درود ما بر پاره‌های تن این ملت که در این بیابان‌ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا سلام اللّٰه علیها ندارند. اینو امام گفته بود؛ کجا رو میدید این سید؟!

 

حاج حسین یکتا

 

 

دعا کن آقا روح الله هم عاقبت به خیر بشه

 

حاج‌آقا ابوالفضل کاظمی به من میگفت؛ بعد از ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که امام تهران بود و تازه وارد ایران شده بودن و تو اون مدرسه مستقر بودند، یه شب گفتن میخوایم بریم حرم عبدالعظیم حسنی(ع).

میگفت امام که وارد حرم شد، گفت میخوام برم سر قبر طیب حاج رضایی؛ مهدی عراقی - شهید عراقی - به من گفت حاج ابالفضل بدو برو پیدا کن، آماده کن قبرو.

رفتم و آماده کردیم که قبر تمیزتر باشه. امام رسید و نشست سر قبر. یه چند لحظه‌ای که گذشت، سرش رو آورد پایین، یه نجوایی کرد. بعد که پاشدیم و رفتیم، به حاج مهدی عراقی گفتم حاج مهدی! امام چی گفت؟ گفت امام رو کرد به این قبر گفت طیب - طیبی که میدونید وسط اون دسته و اون میدون داری‌ای که برا خودش داشت و به قول خودمون لات گری‌ای که وسط میدون داشت، اومد وایساد پای امام ، گفت به امام بگید ندیده خریدار شدیم- میگه امام سرش رو نزدیک قبر کرد گفت طیب! تو عاقبت به خیر شدی، دعا کن آقا روح الله هم عاقبت به خیر بشه…