موضوع: "الگوی من شهدا"

شهدا را تصور کن !

 

گاهی مینشینم و فکر میکنم؛
به آن (عند ربهم یرزقون) ی که خدا
با بنده هایِ شهیدش دارد ، چه بهشت زیبایی دارند !
چه خلوتِ زیبا و حال و هوای خوبی است …
آنقدر از بهشت
حوری و سیب و گلابی به خوردِ فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمتهایش عاجز شدیم و غافل،ایضا…
شهدا را تصور کن !
آزاد و رها ، خالی از هر محدودیتی
مثلِ آبِ زلال و جاریِ رودی که به دریا میریزد…
کنار خداوندشان …
اما نصیبِ مایی
که هنوز شهادت را نچشیده ایم چه؟
اطرافمان را بهشت کنیم !
آن جایی که بحثی از پول نباشد
دغدغه ی خانه و خانواده نباشد
بحثی از زمان و مکان نباشد
کسی به خاطر مقام به کسی برتری نداشته باشد
به برادرِ مومنش دروغ نگوید
آن جا بوی بهشت میپیچد !
به همین خاطر است
که ما هیئت و مسجد را دوست داریم ،
از حال و هوای راهیان نور خوشمان می آید
و بی تاب کربلا هستیم !
چون اینجا دیگر مادیات مطرح نیست
اما جنگ !
در معرکه ی جنگ، به آن بهشت برین میرسیم!
آن جایی که بحث از مادیات نیست
و عزیز تر از همه ی آنها
دیگر بحثِ《جان》هم مطرح نیست !
تصور کن …
این بهشت را عده ی معدودی میچشند…
وَ مِنهم مَن یَنتظِر !
ما منتظریم …

یک دهه هفتادی دیگر پر کشید

شهید مدافع حرم وحید فرهنگی


بسیجی شهید مدافع حرم «وحید فرهنگی» متولد ۱۳۷۰ و

دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه آزاد تبریز در سوریه به شهادت رسید.

 

زندگی به سبک شهدا

شهدا
یاد شهدا زنده است و باید هم این بقای نام و یاد شهدا را ما به صورت یک امر مهم دنبال کنیم. چون شهیدان حامل بشارتند:

وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون.


شهیدان به ما می گویند شما خوف و حزن نداشته باشید. دلسردی و نومیدی نداشته باشید. نعمت الهی را، لطف الهی را، برکات الهی را در مقابل چشم ما نگه می دارند و این آن چیزی است که ما امروز به آن احتیاج داریم.

مقام معظم رهبری
۱۳۹۵/۰۷/۰۵

کتاب این روزهای من ...

 

این را هرگز فراموش نکنید

 تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم ، جامعه ساخته نمی شود .

فرازی از وصیت نامه شهید ابراهیم هادی

 

ابراهیم هادی

 

«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.

این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

در ماه های اول پس از انقلاب ، ابراهیم در هالی که کت و شلوار زیبایی می پوشید به محل کارش در شمال شهر می آمد.

یک روز متوجه شدم که خیلی ناراحت است به سمتش رفتم و گفتم : داش ابرام چیزی شده؟ گفت چند وقته ی دختر بد حجاب تو این محله به من گبر داده و گفته تا تو رو بدست نیارم ولت نمی کنم. گفتم داش ابرام با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق خیلی هم عجیب نیست!گفت یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده ؟ گفتم شک نکن فردای آن روز ابراهیم با موهای تراشید ه وبا پیراهنی ژولیده سرکار آمد و حتی فردای آن روز با شلوار کردی و دمپایی..

 

حالم بد است این روزها محسن .....

 

به یاد شهید گرانقدری که در حوزه ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی تلاش های مؤثر و مستمر و مفیدی کرد.

 

” روشنای روشنا”

آرامشت در لحظه‌ی پرواز

آتش به جانم می‌زند مومن

با خنده ات از من چه می‌خواهی؟

حالم بد است این روزها محسن

با من چه داری می‌کنی ای مرد

با آن نگاه ِ گرم و لبخندت؟

خیلی خجالت می‌کشم از خود

از چشمهای پاک ِ فرزندت

با ما چه کردی این چه کاری بود؟

از خواب ِ خوش بیدارمان کردی

آرامش ِ مرداب برهم خورد

از زندگی بیزارمان کردی

در کنج ِ خانه ، قصّه می‌خواندم

وقتی به شهر قصّه ها رفتی

امشب من از خفّاش می‌ترسم

ای روشنای روشنا رفتی؟

صدها بهانه مثل ِ روح ِ مرگ

پنهان شده در پشت ِ ترس ِ من

شرم از تو دارم مرد ِ مردستان

لعنت به شعر و مشق و درس ِ من

در شعله‌های ترس و خودخواهی

ما لحظه‌هامان را هدر دادیم

تو پلّه پلّه رفته ای تا اوج

پایین تر و پایین تر افتادیم

تو پنجه‌ات در پنجه‌ی دشمن

ما غرق بچّه بازی و جلفی

می رفتی و ما خنده می‌کردیم

در عکس ِدسته جمعی سلفی…

آرامشت در لحظه‌ی پرواز

آتش به جانم می‌زند مومن

با خنده‌ات از من چه می‌خواهی؟

حالم‌ بد است این روزها محسن…

شعر: سیداحمد میرزاده

 

1 2 3